به یاد کوچه لبریز از عشق، والنتاین در کوچه کودکی من، ابوالفصل محققی - Gooya News

تاریک‌روشن صبحگاهی از خواب برمی‌خیزد سماور را پر آب می‌کند چند ذغال در آتش‌گردان می‌نهد. می‌چرخاند با چشمانی خواب‌آلود برآمدن آفتاب را نظاره می‌کند. ذغال‌های سرخ‌شده را در سماور می‌ریزد. به آرامی رختخوابش را جمع می‌کند و چادرش را روی آن می‌کشد. می‌نشیند. تنش را که همیشه یک خستگی مزمن با خود دارد به رختخواب جمع‌شده تکیه می‌دهد.

منتظر جوش‌آمدن آب، دم‌کردن چای، خوردن استکانی و رفتن سر کار است. چائی را خورده نخورده برمی‌خیزد. از روی کوچکترین پسرش می‌بوسد. دری را که هرگز کلون پشت آن انداخته نمی‌شود به آرامی می‌گشاید و پای در کوچه می‌نهد. زنی‌ست ریزنقش که پای چپش را اندکی می‌کشد با بقچه کوچکی در زیر بغل به آرامی طول کوچه اکبریه، طول خیابان ذوالفقاری را طی می‌کند با خوش‌رویی با نگهبان در ورودی هتل تازه‌ساز بیمه سلام و علیک می‌کند. وارد ساختمان هتل می‌شود.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: اینقدر نزنین تو سر ولنتاین و عشق