‌توچال‌، برداشتی از واقعیت است

این فیلم در شرایط سخت آب و هوای کوهستان ساخته شده و عوامل سازنده با چالش‌های مختلفی رو‌به‌رو بودند؛ همین موضوع بهانه‌ای شد که با محمد آهنگرانی، کارگردان فیلم گفت‌وگو کنیم که در ادامه می‌خوانید. 

آنچه از شما به یاد داریم، ساخت فیلم‌های کمدی است،چه شدکه تصمیم گرفتید فیلم توچال را به‌عنوان یک ملودرام اجتماعی کارگردانی کنید؟
من قصه اجتماعی زیاد داشتم اما شرایط ساخت آن پیش نیامد و با این‌که طنز کار کردم، گرایش کاری خودم، ساخت فیلم اجتماعی بود. شش سال پیش با دوستانم در جایی نشسته بودم و آنها در حال صحبت از یک قصه واقعی بودند و کنجکاو شدم و ماجرا را پرسیدم. در واقع خیلی خلاصه این ماجرا را از زبان دوستانم شنیدم؛ یعنی یکی از بچه‌های امداد و نجات کوهستان بود و چند نفر را نجات می‌دهد اما خودش گرفتار می‌شود. وقتی وارد پیست می‌شود؛ عاشق می‌شود و بقیه ماجرا. از این داستان خوشم آمد و نوشتن آن را به بچه‌ها واگذار کردم. بنابراین پس از آن، ساخت توچال از‌جمله دغدغه‌هایم شد. 
 
با توجه به تولید فیلم در سال ۹۶ و فاصله چندساله بین تولید و اکران، توچال برای مخاطبانی که با انواع و اقسام رسانه‌های خانگی و مجازی سر و کار دارند، می‌تواند جذاب باشد؟
خیر، شاید یکی از لطمه‌هایی که به فیلم وارد شد، مربوط به همین فاصله تولید و اکران است؛ چون بحث فنی کار خیلی طول کشید و تا زمانی که فیلم آماده شد؛ حتی چند هفته قبل از کرونا رفتیم قرارداد پخش بستیم. یکی از دوستان که نام نمی‌برم به شورای صنفی رفت و گفت نوبت پخش کار ماست. آنها هم گفتند یکی دو هفته صبر کن اتفاقی نمی‌افتد اما درگیر ماجرای کرونا شدیم و دو سه سال پخش فیلم عقب افتاد. علاوه بر این فقدان تبلیغات هم به ما آسیب رساند وچندان روی تبلیغات مانور ندادیم. بیشتر قصدمان این بود که فیلم اکران شود و از این بلاتکلیفی نجات پیدا کنیم. 
 
فکر می‌کنید این قصه چه تازگی برای مخاطبان داشت؛ چون در این فیلم هم شاهد نوعی مثلث عاطفی بودیم که در بسیاری از فیلم‌ها به آن اشاره شده‌است.
معتقدم فضای فیلم ما فقط متفاوت بود و فکرنمی‌کنم درایران به جز«جاده‌های سرد» آقای جعفری‌جوزانی چندان دراین فضا کارکرده باشد وگرنه فرقی با داستان‌های دیگر ندارد و عشق وحادثه پس‌زمینه مشترک بسیاری از قصه فیلم‌های اروپایی هم محسوب می‌شود اما نقطه دید کارگردان آن را متمایز می‌کند. 
 
چطور شد که با پژمان بازغی و لیلا زارع به‌عنوان بازیگر همکاری‌کردید؟
هر دو بازیگر قصه را که خواندند، به کار کردن در پروژه علاقه‌مند شدند. خانم زارعی به‌دلیل این‌که قصه محوری با شخصیت زن پیش می‌رفت، آن را دوست داشت. بقیه دوستان ازجمله پژمان بازغی هم کار را دوست داشت و اکثرشان با فضای برف و سنگینی برف آشنا بودند. شهاب شادابی هم به‌عنوان ضلع سوم قصه عاطفی ما قبلا درسریال‌ آقای سامان بازی کرده و آدم بسیار بااستعداد و منضبطی است.
 
چرا ترجیح دادید پایان این قصه تلخ باشد؛ آیا سردی فضای داستان، می‌تواند استعاره‌ای برای پایان آن باشد؟
نه، این واقعیتی بود که اتفاق افتاده بود و می‌توانست در سرما یا گرمای ۴۰ درجه باشد، اما محل وقوع داستان در پیست اسکی بود. 
 
آیا آشنایی قبلی نسبت به محیطی که در آن کار کردید نداشتید؟
خیر، آشنایی قبلی نداشتم، اما در ۹۰ فیلم سینمایی مدیر برنامه‌ریزی و دستیار کارگردان بودم و اکثر کارهایم سخت بوده و به آن عادت داشتم. به‌جز این، قبل از این‌که وارد توچال شوم، به تمام پیست‌های ایران سر زدم، از سپیدان شیراز تا دیزین تهران. با توجه به این‌که پیست توچال مربوط به نهاد سازمانی خاصی بود، فکر می‌کردم برای کار چالش داشته باشم، اما خلاف تصورم با کمترین مشکل کارمان را پیش بردیم.
 
از چالش‌های کارکردن در محیط کوهستانی بگویید.
شرایط کار در پیست اسکی با وجود سرمای منفی ۳۰درجه بسیار کشنده بود. به‌هرحال، وقتی در چنین شرایطی کار کنید، مسائلی از زیر دست‌تان در می‌رود و این طبیعی است. ما امداد و نجات را خیلی ساده نشان دادیم و بارها بالگرد هماهنگ کردیم که یک‌سری صحنه‌ها را با بالگرد بگیریم. ما تنها یک روز هلی‌شات کار کردیم و صبح تا شب در تلاش بودیم که مقداری پلان هوایی بگیریم، اما خیلی سخت بود و وسیله فیلمبرداری‌مان را باد می‌برد. بسیاری از بچه‌ها خودشان را با شرایط وفق می‌دادند و بعضی نمی‌توانستند؛ یعنی گاهی پیش می‌آمد که نیم‌ساعت در روز فیلمبرداری می‌کردیم و نیم‌ساعت بچه‌ها زیر اکسیژن بودند، چون اکسیژن هوا در کوه نصف است و این شرایط هنگام شب وحشتناک‌تر می‌شد. ما یک پلان از جلوه‌های ویژه استفاده نکردیم و حتی یادم می‌آید در صحنه‌هایی بچه‌ها پایه دوربین را نگه می‌داشتند تا باد نبرد. بازهم با وجود این شرایط کار برای ما خوب بود و فکر می‌کنم اگر می‌خواستیم جای دیگری کار کنیم، دشواری چندین برابر بود. پیست توچال به نظرم خیلی حرفه‌ای نبود و شیب کمتری نسبت به پیست‌های دیگر داشت و ما می‌خواستیم هتل دقیقا داخل پیست باشد. به‌هرحال، کاری بود که بالاخره به سرانجام رساندیم و به نظرم انجام ‌دادنش بزرگ بود. زمانی ما با آقای گبرلو برای فیلم «یکی برای همه» قرار گذاشتیم و قبل از رفتن به استودیوی پخش گفتم کاش دوستانی که قرار است فیلمی را نقد کنند، شرایط تولید کار ما را که مستقل هستیم و روی پای خود ایستادیم بدانند. با تمام سختی‌ها بچه‌ها عاشق کارشان بودند و به‌ندرت حتی پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها برای استراحت پایین می‌آمدند و معمولا خودم وقتی کار داشتم به سطح شهر می‌آمدم. 
 
ظاهرا این فیلم را با بودجه کمی تولید کردید.
بله، وقتی بودجه کافی باشد، فرصت و وقت بیشتری برای پرداختن به وجوه مختلف ساخت فیلم داریم و به‌جای ۳۰روز فیلمبرداری، آن را ۶۰روزه به پایان می‌رسانیم. در واقع، کمبود بودجه من را بیشتر ازشرایط جوی اذیت کرد.بنابراین توچال در زمانی که هزینه تولید فیلم‌ها کمتر از سه میلیارد نمی‌شد؛ در مجموع با ۳۰جلسه فیلمبرداری و ۶۸۰میلیون تومان هزینه ساخته شد. با افتخار می‌گویم ما که با این هزینه توانستیم یک کار را به پایان برسانیم، برند محسوب می‌شویم؛ نه کسانی که بودجه زیادی می‌گیرند و گاهی نتیجه خوب می‌شود و بعضی اوقات هم چندان رضایت‌بخش نیست. 
 
چه تجربیاتی از این پروژه به دست آوردید که ممکن است در ساخت فیلم‌های بعدی آن را به کار ببندید؟
در این پروژه به این نتیجه رسیدم که غیر ازخودمان نباید به شخص دیگری در زندگی متکی باشیم و فقط خودمان باید جوابگوی فیلم و مخاطبان باشیم. بنابراین، باید کاری را که فکر می‌کنیم درست و منطقی است، انجام دهیم. به هرحال، تجربه خوبی بود و بعد از آن فیلم کمدی «تخته گاز» را ساختم. 
 
با توجه به این‌که فیلم‌تان در بازه زمانی جشنواره فیلم فجر فجر اکران شد، از زمان اکران آن راضی هستید؟
به دلیل این‌که فیلم فضای زمستانی داشت، از همان ابتدا نیت‌مان اکران فیلم در فصل زمستان بود. در بخش‌هایی هم شما تصمیم‌گیرنده نیستید و چاره‌ای ندارید و اگر فیلم را نگه می‌داشتیم، باز هم سال آینده همین داستان‌ها به وجود می‌آمد. 
 
چه بازخوردهایی از مخاطبان بعد از تماشای فیلم دریافت‌کردید؟
بعضی فیلم را دیدند و استقبال کردند و بعضی خیر؛ اما به هرحال فیلمی بود که باید اکران می‌شد. ازطرف دیگر، سلیقه مخاطبان به دلیل فشار اقتصادی واجتماعی به سمتی پیش رفته که دوست دارند،مدتی جایی بروند وفیلمی ببینندکه به مسائل روزمره خودفکر نکنند. 
 
درحال حاضر با توجه به هزینه‌های زیاد تولید فیلم، بخش خصوصی به دلیل این‌که از بازگشت سرمایه خود مطمئن نیست، کمتر سراغ تولید فیلم‌های اجتماعی خوب می‌رود. پیشنهاد شما برای تولید فیلم‌های اجتماعی خوب چیست؟
معتقدم مسیر سینما سمت و سویی یافته که از دست من و شما خارج است. متأسفانه در سال‌های گذشته سرمایه‌گذارانی وارد سینمای دولتی شدند و رقم‌هایی به بازیگران و عوامل می‌دادند که خواسته یا ناخواسته باعث افزایش قیمت کارها شدند؛ یعنی اگردستمزد بازیگر ۱۰۰میلیون بود و اودرخواست یک میلیارد داشت، به اواین دستمزد رامی‌دادند.به نظرم بازگشت سرمایه برای این سرمایه‌گذاران اهمیت نداشت و زمانی که این اتفاق بیفتد، بخش خصوصی خواه‌ناخواه ضعیف می‌شود. 

قبل از شروع توچال، تصادف سختی داشتم
محمد آهنگرانی، کارگردان فیلم توچال درباره خاطره ناخوشایندی که قبل از شروع فیلمبرداری داشته، گفت: قرار بود توچال را خرداد ماه شروع کنیم و اوایل خرداد که می‌خواستیم کار را شروع کنیم، برف وجود داشت، اما قابلیت اسکی نداشت. متأسفانه هشتم خرداد تصادف کردم و جفت پاهایم، دست‌هایم و دنده‌هایم شکست و در آخرین جلسات، بچه‌های گروه فیلمبرداری مرا با ویلچر می‌بردند و تازه وقتی از روی ویلچر بلند شدم، سر جلسات فیلمبرداری برای کار حاضر شدم. 

شهاب شادابی، بازیگر فیلم توچال:

​​​​​​​نبود اکسیژن و تغییر آب و هوا در توچال چالش ما بود
گاهی اوقات صحبت راجع به کارهای سینمایی یا تلویزیونی یا حتی تئاتر، مرا به تکرار می‌کشاند، چون هیچ‌گاه یاد ندارم کاری طبق‌ اصول درستی ساخته و پخش شده باشد و همیشه با مواردی در ساخت و پخش روبه‌رو می‌شویم که هضمش برایم مشکل است اما روند تکامل کاری‌ام در سینما به این نقطه رسیده که اگر کاری با اصول و پایه درست دیدم، تعجب کنم که البته مدت‌هاست تعجب نکرده‌ام و فیلم توچال هم از این قاعده مستثنا نبود. در ابتدا با فیلمنامه‌ای روبه‌رو شدم که زوایای خوب‌ و قابل پرداختی داشت و مرا جذب کرد و هنگام خوانش فیلمنامه لحظاتی را در ذهنم می‌ساختم که به وجد می‌آمدم اما هنگام ساخت متوجه شدم تمام آن لحظات سرابی بیش نبود، چون بنا به بسیاری از مسائل ازجمله لوکیشن سخت، فیلمنامه دستخوش تغییرات شده بود اما همیشه پادزهری برای هر مشکلی یافت می‌شود و در این پروژه، فیلمبردار حاذق این کار(شهرام اسدی) مشکلات لوکیشن سخت را به یک امتیاز تبدیل کرد. او به شرایط مسلط بود و تکنیک و علم خاصی را در توشه خود داشت. در طول پروژه، مشکلات بسیار بود. از نبودن اکسیژن گرفته تا نبودن برنامه خاص برای ترتیب سکانس‌ها به خاطر تغییرات ناگهانی آب و هوا و تقریبا بزرگ‌ترین دشمن ما در آن لحظات طبیعت بود. بعد از یک ماه با هر مشکلی که بود، با تغییراتی در فیلمنامه کار ساخته شد که البته تا جایی که می‌دانم علی تهرانی، نویسنده، خودش هم راضی و خشنود از تغییرات نبود. این فیلم در نوع خود، اولین در ایران و دنیاست. فیلمی که یک ماهه ساخته شد و شش‌سال بعد در بدترین روزهای اکران یک فیلم، اکران شد. می‌توانم مسائل مالی را مقصر اصلی این موضوع بدانم‌. این فیلم خیلی از مسائل را تحمل کرد.  از طرف دیگر حضور افرادی در سینما که با شوق‌دیده شدن، ارائه هنر را راهی برای جبران شکست‌های گذشته خود می‌دانند ولی هیچ تخصص و دانشی در این زمینه ندارند، موضوع تازه‌ای نیست. عواقب همکاری با افراد کم دانش همه مشکلاتی می‌شود که شش سال ممکن است یک محصول سینمایی را عقب بیندازد. چه کسی‌می‌داند کارگردان و عوامل این دست کارها چه آسیب‌هایی را تحمل می‌کنند. وانگهی به‌طور شخصی دیگر برایم این مسائل مهم نیست. در حال حاضر فیلم‌هایی ساخته می‌شود که ‌مرزهای هجو را جابه‌جا می‌کنند و از طرفی مورد تأیید مسئولان است. سینمایی که ترک کردن سالن سینما وسط فیلم توسط مردم برایش عادی شده و برعکس بسیاری از فیلم‌ها فروش‌خوبی ‌دارند. دیگر نگرانی راجع به هنر واقعی و پیام یک محصول، کاری بیهوده‌است. در آخر خوشحالم که در کنار لیلا زارع کار کردم و ‌از مصاحبت با او، محمد و جمشید آهنگرانی و شهریار اسدی و نویسنده دوست داشتنی، علی تهرانی بسیار لذت بردم و خرسندم. امیدوارم روزی ‌ارزش‌های سینما به جایگاه خود برگردد تا هنرمندان بتوانند تن زخمی سینمای ایران را التیام بخشند.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: ‌توچال‌، برداشتی از واقعیت است