رسالت روایت و بیان «آنچه گذشت‌»های نظام جمهوری اسلامی ایران

رسالت روایت و بیان «آنچه گذشت‌»های نظام جمهوری اسلامی ایران
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: نمایشگاه تصاویر شهدای رسانه از دوران شاهنشاهی تا دوره معاصر یکی از بخش‌های بیست و چهارمین نمایشگاه رسانه‌های ایران است. این‌نمایشگاه در سالن شبستان، جنب غرفه بشارت صبح غزه قرار دارد.

داخل نمایشگاه که می‌شوی دور تا دورت پرچم سه رنگ سبز و سفید و سرخ ایران را می‌بینی که تصاویر شهدا روی آن‌ها نصب شده است. تصویر شهید سیدمرتضی آوینی، شهید علیرضا افشار از واحد مرکزی خبر، شهید حسن باقری که پیش از فرماندهی در دفاع مقدس در روزنامه جمهوری اسلامی مقاله و گزارش می‌نوشت، شهید سپهدار ساجدی رئیسی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) که در پرواز هواپیمایی «سی _۱۳۰» تهران_ چابهار به شهادت رسید و شهید محمود صارمی خبرنگار ایرنا که مسؤولیت این خبرگزاری را در مزار شریف بر عهده گرفت، به عنوان شهدای شاخص حوزه رسانه به چشم می‌خورد. سربندهای رنگی رنگی «یاحسین»، «یا فاطمه» و «لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است» از سقف آویزان شده است. من محو سربند سبز رنگ «یا فاطمه» می‌شوم. همان‌سربندی که شب‌های عملیات سر آن دعوا بود.

مشغول نگاه کردن تصاویر شهدا هستم که پیرمردی به سمتم می‌آید. یک چفیه که دور آن یک سربند قرمز و پلاک «یا قمر بنی هاشم پیچیده شده است، به من هدیه داد. با دست مزار نمادین دو شهید گمنام در انتهای نمایشگاه را نشانم داد: «حالا که از تصاویر شهدا عکس می گیری، دوست داشتی از این مزار نمادین هم بگیر.»

خودم را به انتهای نمایشگاه، بالای سر دو مزار نمادین شهید گمنام می‌رسانم. یک چشمم به این دو مزار نمادین است و چشم دیگرم به تصاویر شهدا که زیر لب شعر زنده یاد نادر ابراهیمی را می‌خوانم: «… ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم، ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک رنج دوران برده ایم‌…»

مردی از راه می‌رسد. پیرمرد به او هم چفیه هدیه می‌دهد. بله، اینجا رسم است، به مهمان‌های نمایشگاه چفیه ای که دور آن سربند قرمز و پلاک «یا قمر بنی هاشم» پیچیده شده هدیه می‌دهند.

از پیرمرد سوال می‌کنم: «اینجا فقط چفیه هدیه می‌دید؟»

در جوابم خنده‌ای می‌کند: «نه دخترم. کارگاه‌های جهاد و شهادت عکاسی جنگ، سواد رسانه‌ای در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، نقد و بررسی چالش‌های رسانه‌های فعال در عرصه ایثار و شهادت، تاریخ شفاهی جنگ با حضور خبرنگاران هر روز در نمایشگاه برگزار می شه.»

از او تشکر می‌کنم. کنار دو مزار نمادین باز برای تماشای تصاویر شهدا می‌نشینم. این‌بار به شمارش افتاده‌ام نه تماشا. شمارش این‌که چندنفر از این‌شهیدان را می‌شناسم؟ برای چند تا از این شهدا یادداشت و گزارش نوشته ام؟ با خانواده چند شهید هم نشین و هم صحبت شده ام؟ که وقتی به عکس شهید سپهدار ساجدی رئیسی می‌رسم، مکث می‌کنم. آخشی می‌گویم و یاد گفت‌وگو با همسر این شهید در خبرگزاری مهر می افتم. او می‌گفت و با هم گریه می‌کردیم. او می‌گفت و من عذر خواهی می‌کردم از مرور خاطرات تلخ و شیرینش. آن‌روز همسر سپهدار ساجدی گفت: «اسم من ندا است. اطرافیانم به خاطر سختی‌هایی که در زندگی کشیدم من را زینب صدا می‌زنند. زینب بودن سخت است و صبر زیادی می‌خواهد. حضرت زینب (س) پیکر برادر و فرزندش را دید من هم رفتم جنازه ۱۰۵ نفر را که سوخته و تکه تکه شده بودند را دیدم تا همسرم را شناسایی کنم. حضرت زینب (س) به سر می‌زد دنبال برادرش بود من هم به سر می‌زدم و دنبال همسرم بودم. حضرت زینب (س) بدن بدون سر دید و من تن سوخته همسرم را دیدم. خیلی سخت بود خیلی.»

صدای سلام و خنده چند دختر به گوشم می‌رسد. خبرنگارانی که قصد دارند در کارگاه و نشست‌ها شرکت کنند کم‌کم از راه می رسند. جالب است این نمایشگاه با نام و یاد شهدای رسانه برپا شده و کارگاه‌ها و نشست‌هایی برای اصحاب رسانه برگزار می‌کند.

کوله‌پشتی‌ام را برمی‌دارم. از پیرمرد خداحافظی کرده و از نمایشگاه خارج می‌شوم. همین‌طور که قدم می زنم و غرفه‌ها را برانداز می‌کنم. یاد حرف همسر شهید سپهدار ساجدی می افتم که بعد از گفت‌وگو من را بغل کرده و گفته بود: «ببخشید من اشک تو رو در آوردم.»

من هم به او گفته بودم: «فدای سرتون، رسالتِ ما روایت و بیان آنچه گذشت‌های این نظام برای نسل آینده‌ست.»

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: رسالت روایت و بیان «آنچه گذشت‌»های نظام جمهوری اسلامی ایران