نقل قول تروریست

کمتر واژه‌ای در میدان سیاسی به اندازه «تروریسم» در دوران ما کاربرد دارد. همه در حال سخن گفتن از تروریست‌ها و توضیح و تشریح خطرات آنان هستند. کلمه تروریسم از دهان دولت‌ها نمی‌افتد؛ و البته این جست‌وخیز محدود به ساحت گفتمانی نیست و در واقعیت هم هیچ پدیداری به اندازه تروریسم به کمک نظم حکمرانی معاصر نمی‌آید. در این نوشته که مضمون آن اولین بار در «مدرسه تردید» ارائه شده است، سعی می‌کنم به سرشت نوین تروریسم به اختصار بپردازم.

یک

والتر بنیامین، فیلسوف معاصر آلمانی برای خوانندگانش توضیح می‌دهد که وقتی از متنی نقل قول می‌کند، هدفش این است که آن قطعات نقل‌شده در قامت یک «برهم‌زننده» عمل کنند، نظم چیزی را تخریب کنند و جایی را مورد هدف قرار دهند. او در قطعه‌ای از کتاب «خیابان یک‌طرفه» می‌نویسد:

نقل‌قول‌های موجود در نوشته‌های من مانند راهزنانی که در گوشه و کنار راه کمین کرده‌اند، مسلحانه سر راه سبز می‌شوند و ما را از اعماقِ باورهای‌مان در می‌آورند.

نقل قول‌ این بالقوگی را دارد که با حمله به باورهای مستقر، راهنمای اندیشه و عمل تازه‌ای شود. این خصلت برهم‌زنندگی فقط شامل ذهنیت و جهان خوانندگان نمی‌شود (که با خواندن نقل قولی راهی دیگر را پیش خود می‌یابند و به باورهای تثبیت‌شده‌شان مشکوک می‌شوند)، بلکه منبع ارجاع را نیز در بر می‌گیرد، زیرا که:

نقل یک متن مستلزم ایجاد وقفه در زمینه آن است

بنیامین، مقاله تئاتر اپیک چیست

هر نقل قولی، تکه یا قطعه‌ای از متن مرجع را خارج کرده و نظم و یکپارچگی آن را بر هم می‌زند: «وقفه اساس نقل قول است». نقل قول، نظم و یکپارچگی متن معتبرِ موردِ ارجاع و رابطه‌ با زمینه‌اش را از هم می‌گسلد.

 از سوی دیگر، نقل قول فقط برهم‌زننده‌ی یکپارچگی و نظم متن مرجع نیست بلکه بطور همزمان به متن مرجع اعتبار نیز می‌دهد؛ در واقع به صورت آشکاری آن را بار دیگر بر زوالش استوار می‌کند. اگر نقلی از متنی صورت نگیرد آن متن زوال پیدا می‌کند و فراموش می‌شود، بنابراین نقل قولْ متنی که می‌رود ویران شود را دوباره اعتبار می‌بخشد. فیگور «کلکسیونر» در نزد بنیامین این موقعیت را به خوبی توضیح می‌دهد. کلکسیونر از نظر بنیامین کسی است که ابژه‌ی هنری را از جایی بیرون می‌آورد و به جایی دیگر منتقل می‌کند – در واقع، نقل می‌کند (جورجو آگامبن، مقاله فرشته ماخولیا). به تعبیری، کلکسیونر کسی است که دارد نقل قول می‌کند؛ او یک اثر هنری را از مرجع‌اش (موزه، گالری و غیره) برداشته و به زمینه دیگری منتقل می‌کند. با کاری که کلکسیونر انجام می‌دهد، نظمی که در موزه یا ترتیبی که در مجموعه آثاری از طریق کنار هم قرار گرفتن بوده، برهم خورده و اثر کارکرد تازه‌ای می‌یابد: کلکسیونر اثر هنری را به ابژه‌ی میل خویش مبدل می‌کند.

دولت خوشبخت دولتی است که بتواند جامعه را متقاعد کند که «ما در جنگ با تروریسم هستیم». دولتی که بتواند در نامگذاری موفق بوده و تروریست داشته باشد قادر خواهد بود در جای لازم، هم از دست جامعه مدنی و هم از دست قانون خود را رها کند، قدرت توزیع‌شده در همه این سال‌ها را دوباره جمع کند و خصلت محدود شده‌‌ی نظامی-امنیتی خود را تقویت کند؛ خصلتی که می‌تواند به مراقبت حداکثری از طبقه حاکم بپردازد.

بر مبنای آنچه بنیامین درباره نقل قول می‌گوید، به نظر می‌رسد که تروریست، هم‌چون کلکسیونر و نویسنده، کسی است که «خشونت» را از جای دیگر‌ی، از درون نظم دیگری که دارای اعتبار و مرجعیت است، برمی‌دارد و آن را به جای دیگری منتقل می‌کند. تروریست کسی است که نقل قول می‌کند؛ و همچون هر کلکسیونر و نویسنده‌ای با این کارش، با نقل قولش، نظم و یکپارچگی‌ای را بهم می‌زند.

 تروریست خشونت را که در اختیار انحصاری دولت است نقل می‌کند. او بدین طریق خشونت را تبدیل به ابژه‌ی میل خودش می‌کند. از سوی دیگر، همان طوری که کلکسیونر شی را از اسارت در یک مجموعه مادی (مثل موزه) و گفتمانی بیرون می‌آورد و یا به تعبیری نجات می‌دهد، تروریست هم سعی می‌کند خشونت را از اسارت در دستان دولت، نجات دهد. در این فرایند است که به نظر می‌رسد با دو موضوع روبرو می‌شویم:

  • یک، به محض این که تروریست با عمل ترور خشونت را آزاد می‌کند، خصلت شرورِ خشونت یادآوری می‌شود. کارفرمای اصلی این یادآوری البته دولت است. دولت یادآوری می‌کند که وحشت و خشونت چه خصلت شرورانه‌ای دارند تا بدین سبب تعلق خشونت به خودش (دولت) را به سرعت برگرداند. او سعی می‌کند اثر را به موزه بازگرداند.
  • دوم، تروریست به سبب آزادسازی امکانات و قدرت دولت -که همان انحصار خشونت است- به سرعت از قانون به بیرون پرتاب می‌شود؛ تا جایی که هر سرنوشتی برای او -تروریست- قانونی شده و هر آنچه که بر سرش می‌آید مشروع می‌شود. هر واکنشی با هر میزان از خشونت علیه تروریست در دوران معاصر قانونی است. به عنوان مثالی کلاسیک، آنچه بر سر زندانیان گوآنتانامو آمد به صورت واضحی سرپیچی از قوانین جزایی و قضایی ایالات متحده بود، اما گوانتانامو جایی است که کار غیرقانونی درباره آنکه تروریست نامیده شده است، قانونی می‌شود. نکته اصلی اینجاست که امر غیرقانونی در قبال تروریست، قانونی می‌شود.

Ad placeholder

دو

در یک بازی زبانی و زنجیره‌ای از دلالت‌ها علاوه بر اینکه تروریست کسی شده که هر جزایی بر او مجاز است، در عصر ما نامی است بر شرّ سیاسی یا شرور در بالاترین حدّش. زمانی‌که دولت بخواهد یک فرد یا یک گروه را به عنوان یک شر سیاسی بشناسد او را تروریست می‌نامد. تروریست کسی است که کاملاً مطرود است و این طرد نیازی به هیچ قانونی ندارد. حیوان بودن تروریست حقیقتی بالای قانون مدنی و قضایی است و او همواره کسی است بیرون از قانون. تروریست شکل نوینی از آن‌چیزی است که جورجو آگامبن در تبارشناسی سیاسی‌اش هوموساکر می‌نامد: بدن برهنه. تروریست همان جایگاهی را دارد که برده در دولت‌شهر یونان و کافر در قرون وسطی داشته است. در خلال جنگ اسرائیل و فلسطین صحنه‌هایی را شاهد بودیم از اسرای فلسطینی که در میانه‌ی شهر غزه با دست بسته و برهنه به نمایش درآمده بودند. مجریانِ تصاویر به روشنی می‌خواستند شر سیاسی را نمایش دهند و بگویند که هر نوع مجازاتی بر آنان مجاز است؛ مزاحم نشوید.

اما کارکرد تروریسم بدینجا ختم نمی‌شود. در ادامه فرایند توسعه و رشد آن می‌بینیم که تروریست تبدیل به نامی می‌شود برای هر کسی که قرار است بدون استناد به قانون (چه قوانین مدنیِ ملی و چه قوانین بین‌المللی) طرد و حذف شود. تروریست فارغ از آنکه عمل ترور را انجام داده باشد یا نه، کسی است که اراده حاکم بر حذف اوست، در واقع نامی است که چون اسم رمز به نهادهای گوناگون حکمرانی و سپس جامعه خبر می‌دهد که فرد یا گروهی قرار است بدون ارجاع به قانون حذف شوند، اعلانی برای تعلق افرادی به بیرون افتادن از قانون. در زنجیره‌ای از دلالت‌های سیاسی، آپاراتوس حاکم با نامیدن تروریست بر کسی یا گروهی اعلام میکند که مجاز است او را بدون هیچ پاسخگویی حذف کند. بی‌سبب نیست که در عصر امروز و در میان اخبار مدام می‌شنویم که دولت مترصد نابودسازی تروریست‌هاست. اعلام می‌شود که ما در جنگ با تروریست‌ها هستیم. این موقعیت تازه تروریست و جایگاه آن‌ در میدان سیاسی برای پیشبرد برنامه‌های حکمرانی حیاتی است. هر دولتی با اعلان «جنگ با تروریسم» در حقیقت به دولت‌های دیگر و نهادهای بین‌الملی می‌گوید که حق دارم هر رفتاری انجام دهم و چون حذف غیرقانونی تروریست توافقی بین‌الاذهانی و اصل پذیرفته‌‌ی مشترک در سطح بین‌المللی است، کسی حق ندارد اعتراض کند.

روشن است که ما در اینجا با یک فرایند «نامگذاری» روبه‌رو هستیم. اگر دستگاهی بتواند نام کسی رو تروریست بگذارد‌ در عصر متأخر امکان ملغی کردن قانون را برای آن فرد یا گروه فراهم ساخته است. ما امروزه با تلاش بی‌وقفه دولت‌ها برای این نامگذاری و اقناع کردن افکار عمومی برای قبول این نام روبرو هستیم. اما همانگونه که اشاره شد، هدف بزرگتری در پس این سازوکار وجود دارد. ملغی‌سازی قانون یا لغو برخی قوانین برای کسی یا گروهی این امکان را فراهم می‌سازد که دستگاه حکمرانی بتواند قانون یا آن بخش مزاحم از قانون را برای مدتی طولانی یا به طور همیشگی تعلیق کند. اصل تروریسم فقط به الغای قانون برای گروهی خاص محدود نمی‌شود بلکه اصلی است برای الغای قانون برای همگان و به طور کل. یکی از مثال‌های کلاسیک ازین مکانیزم جدید را در فرانسه شاهد بودیم. بعد از حمله‌ به مجله‌ی شارلی‌ابدو و کشته شدن تعدادی از روزنامه‌نگاران در سال ٢٠١۵، قانون تنها برای تروریست‌ها که عضو داعش بودند، ملغی نشد بلکه بخشی از قانون مدنی با اعلام «وضعیت اضطراری» به‌کل به حالت تعلیق درآمد که تا امروز هم پابرجاست. مثلاً اگر پلیس قصد داشت کسی را به ظن فعالیت مجرمانه تروریستی تفتیش یا بازداشت کند، می‌باید یک مسیر قانونی مشخصی از جمله کسب مجوز از دادگاه و حق وکیل و غیره را طی می‌کرد؛ اما در وضعیت اضطراری تمام این فرآیندهای قانونی کنار گذاشته شده و در نتیجه دست پلیس برای اقدام بازتر شد، آن‌هم نه فقط در قبال تروریست بلکه در قبال همگان. لازمه‌ی این فرایند، خلق معنای جدیدی بود: همگان تروریست‌اند یا می‌توانند باشند. این معنای تازه از شهروند-تروریست که در واقع لحاظ کردن هر فردی به مثابه سوژه‌ای مخاطره‌آمیز برای نظم بود به تدریج عملکرد پلیس در قبال معترضان خیابانی را بدون ممانعت قابل توجهی در سال‌های بعد بسیار شدیدتر از گذشته کرد. در قبال تروریسمی که به شارلی‌ابدو حمله کرد، دولت تنها به تروریست‌ها حمله نکرد بلکه با بهره‌مندی از آن رویداد، قانون را در قبال همگان لغو کرد. اینجاست که می‌بینیم چگونه فرایند نامگذاریِ جزئی به هدف یک تعلیق کلی صورت می‌گیرد. فرایندی که از آن سخن رفت یکی از آرکتایپ‌ها یا کهن‌الگوهایِ مدرنِ حکومت‌مندی در دوران معاصر است، یکی از شیوه‌های رایج اداره‌ی سیاسی امور که هر نظامی به شکل‌های مختلف از آن بهره می‌گیرد.

سه

پس از فروپاشی بلوک شرق و شوروی، جهان سرمایه‌داری جدید دچار «بحران دشمن» شد. دشمن بعد از این فروپاشی ناپدید شده بود و این فقدان بنیادین، منطق سرمایه را که بر اساس نوعی «ترس از کمیابی» و منطق حکومت‌مندی که بر اساس «امکان تعلیق قانون» کار می‌کند را دچار مشکل کرده بود. تروریسم در این لحظه بود که به مرور جایگاه جدید و محوری در نظم سیاسی پیدا کرد. هر چند که ترور و تروریسم ریشه در ابتدای عصر مدرن و انقلاب فرانسه دارد و در شکل‌های مختلفی در طول تاریخ چه بصورت گروهی و چه فردی تحقق یافته است اما در عصر حاضر است که چنین جایگاه یا توپوس محوری و اساسی‌ای را در نظم سیاسی مدرن پیدا کرده است. جایگاه تازه‌ی پدیدار تروریسم کاملاً با آنچه پیش از این شناخته می‌شد، متفاوت است.

اگر دولت تحقق‌یافته‌ی معاصر یعنی دولت سرمایه‌داری را مکانیزم به انحصار درآوردن خشونت سیاسی از یک سو و توزیع خشونت اقتصادی بین کارتل‌ها و بنگاه‌ها و بازار از سوی دیگر بدانیم، تروریست و ترور یکی از مفاهیم تحکیم این تحقق است. کارل مارکس پیش‌بینی کرده بود که نظام سرمایه‌داری به سبب بحران‌هایی که لاجرم دچارش خواهد شد، از هم خواهد گسست. تاریخ به ما نشان داده است که حداقل تا بدین‌جا نه تنها این اتفاق رخ نداده، که سرمایه‌داری شدت و گسترش بسیار بیشتری نسبت به اواخر قرن نوزدهم پیدا کرده است. عوامل متعددی را می‌توان برای این رشد برشمرد، اینکه چرا پیش‌بینی مارکس غلط از آب درآمده است اما قطعاً یکی از مهمترین عوامل این موضوع ریشه در سازوکار متأخر حکمرانی و به‌طور خاص پدیدار تروریسم دارد. مارکس و همراهانش از ظهور و قدرت‌یابی نیروهایی همچون تروریسم بی‌خبر بودند و نمی‌توانستند سرشت نوین برخی پدیدارها همچون تروریسم را پیش‌بینی کنند. هرچند مارکس بررسی‌های دقیقی در مورد انقلاب فرانسه و نیز دولت ترور بعد از آن داشت اما آنچه امروز مشاهده می‌کنیم، وضعیتی کاملاً متمایز از این تاریخ دارد.

بدون تروریست، به یک معنا، ماشین سیاسی در دوران معاصر قادر به تولید نیرو نیست و دقیقاً به همین دلیل است که دولت‌ تلاش زیادی می‌کند تا اینکه بتواند تروریست پیدا کند. دستگاه حاکم تروریست را تمنا می‌کند. به عبارتی دیگر، دولت خوشبخت دولتی است که بتواند جامعه را متقاعد کند که «ما در جنگ با تروریسم هستیم». دولتی که بتواند در نامگذاری موفق بوده و تروریست داشته باشد قادر خواهد بود در جای لازم، هم از دست جامعه مدنی و هم از دست قانون خود را رها کند، قدرت توزیع‌شده در همه این سال‌ها را دوباره جمع کند و خصلت محدود شده‌‌ی نظامی-امنیتی خود را تقویت کند؛ خصلتی که می‌تواند به مراقبت حداکثری از طبقه حاکم بپردازد.

بیراه نیست که همواره مقدمه‌ی پاکسازی «اعتراضات شهری» -همان‌چیزی که در شورش‌های اجتماعی مشاهده می‌کنیم- احضار «تروریست‌ها» بوده است. اگر روزگاری نه چندان دور عبارت «دست دشمن» در گفتار دولت مترصد این بود که مشروعیت اعتراضات مردمی را از بین برده و مقدمات شدیدترین حضور پلیس را فراهم کند (آنچه از اوایل دهه‌ پنجاه تا اواخر هشتاد مثلاً در ایران مشاهده کردیم)، این وظیفه امروزه تا حد زیادی، و هماهنگ با نظم جهانی، به تروریسم محوّل شده است. تروریست نامیدنِ همه یا بخشی از معترضان نشان می‌دهد که تروریست نه فقط یک پدیده چون داعش و غیره که در مقام یک دالّ سیاسی ارتقا یافته که می‌توان از زنان و کودکان غزه تا معترضان در پاریس و مریوان را به‌عنوان مدلول آن معرفی کرد. در واقع، تروریست نامیدنْ شرط نخستِ کامل‌ترین نوع حذف است. این منطق عام کنترل و سلطه فقط محدود به سیاست‌های کلان داخلی و بین‌المللی نیست. اگر فردی بتواند طرف مقابل خود حتی در یک نزاع کوچک را در نسبت با چیزی در محدوده‌های تروریسم معرفی کند و بشناساند، به راحتی می‌تواند در موقعیت برتر قرار گیرد. حمایت آشکار دولت از ضدیت عمومی با مهاجران امروزه بسیار وابسته به اینهمان شدن پیشینی فیگور مهاجر با تروریست در ذهن جامعه است.

چهار

تروریست خشونت را نقل می‌کند، اما او از کجا نقل قول می‌کند؟ منبع نقل قول یا انتقال او چیست؟ گفتیم که آنکه نقل قول می‌کند، تکه‌ای از یک‌ متن معتبر که برخوردار از شکوه فرهنگی است را برداشته و در بستری تازه‌ می‌گذارد. او با این کار آن متنی که می‌رفت تا زوال بیابد را نجات میدهد. هرچند در ابتدای امر این گونه به نظر می‌رسد که فرد با نقل قول‌ها به متن خودش اعتبار می‌دهد اما نکته‌ی اصلی این است که هر نقل قولی تعالی بخشیدن دوباره و مجدد به آن متنی است که اگر این اتفاق براش نیفتد می‌رود که با فراموشی ویران شود. در واقع، هر نقل قولی مرجع را باز-معتبر می‌کند. تروریست نیز فراسوی هر معنایی که به خشونت خود بدهد، منبع معتبر، مشروع و قانونی خشونت یعنی دولت را اعتباری دوباره می‌‌بخشد. تروریست از دولت نقل قول می‌‌کند. بنابراین او منبع مشروع خشونت را که نهاد دولت است دوباره تعالی بخشیده و تقویت می‌‌کند، به یک معنی، تروریسم به کمک سازوکار حکم‌رانی می‌‌آید و نظمی را که به سبب بحران‌های ذاتی‌اش می‌‌رفت که ویران شود احیا می‌‌کند. دلیل اصلی اینکه تا این حد دولت‌‌ها در تمنای داشتن تروریست هستند، در همین مسئله است. بیراه نیست که همواره نسبت درهم‌تنیده‌ای بین دولت مدرن و چنین گروه‌هایی را می‌‌توان پیدا کرد: رابطه‌ی آمریکا با تشکیل القاعده و سپس همدستی با طالبان بر سر بازگشت به قدرت در افغانستان، نقش اسرائیل در ساخته شدن و تقویت حماس و بسیار مثال‌های دیگر نشان می‌‌دهند که رابطه‌ی در هم تنیده‌ای بین نویسنده/ نقل قول/ متن معتبر و به همین منطق بین تروریست/ خشونت/ دولت وجود دارد.

Ad placeholder

 پنج

در این میان آن علامت گیومه‌ای که در نوشتار برای مشخص کردن نقل قول مورد استفاده قرار می‌گیرد، همه آن تحلیل‌ها و توضیحاتی است که سعی می‌کنند نشان دهند که خشونتِ رخ‌داده از درون منبعی یا مرجعی آمده است. در واقع علامت گیومه، همان عمل تاریخ‌دانان و دانشمندانی است که با واکاوی یک خشونت سعی می‌کنند بسترهای وقوع آن را توضیح دهند؛ اینکه اگر فرد یا گروهی چنین کاری انجام داده‌ است در پاسخ به چه وضعیتی و تحت تأثیر چه موقعیتی بوده است. همه این توضیحات، همان علامت ویرایشی گیومه در متن است که مشخص می‌کند این قطعه از متن به جای دیگری ارجاع دارد. برخی در این میان، این توضیحات و علائم ویرایشی را نفی می‌کنند و مصرّند که بگویند که این «متن-عمل» کاملاً متعلق به «نویسنده-تروریست» است، از استعداد خودش و از خواستگاه‌های او برمی‌خیزد و ربطی به منبع ندارد: او یک نابغه-مسلمان/سیاه‌/مهاجر/کُرد است که جوهرش او را بدین کنش خشونت‌آمیز کشانده است، او تروریست است چون چنین هویت فرهنگی‌ای دارد. مخالفان گیومه‌گذاری به عبارتی حامیان سرقت ادبی‌‌اند. به همین سبب است که راست نوین بر خلاف اسلاف لیبرال و محافظه‌کار خودش در دوره‌های گذشته تا این حد ضد علوم انسانی، روشنفکران و به طور کل «توضیحات» است.

 شش

میل فزونی گرفته به داشتن تروریست محصول دو رویداد معاصر است:

  • اول اینکه با تمام تلاشی که دولت برای انحصار خشونت دارد به سبب سروری میدان اقتصادی و فرایندهای آزادسازی کالا، ابزار خشونت نیز به کالایی قابل معامله تبدیل شده، و چون هر کالایی آزاد شده است. اسباب خشونت نیز همچون انواع کالاها آزاد شده‌اند. اسلحه به سبب توان تولید پولْ مورد حمایت نظم اقتصادی است و دولت نمی‌تواند آزادی‌اش را محدود کند. کالای اسلحه در جهانِ جهانی‌شده توزیع می‌شود و هر آنکه پول بیشتری بدهد می‌تواند از نعمت مالکیت آن برخوردار شود. در واقع، دست نامرئی بازار در اینجا خود دولت و نیروهای مسلح وابسته به آن را به زحمت انداخته است. نظم اقتصادی به سبب موقعیت فرادستی‌اش در جهان سرمایه‌داری متأخر نسبت به نظم سیاسی، محتوای آن را تغییر داده است تا حدی که بدان فهمانده به جای رؤیای برچیدن تروریسم و تروریست بهتر است آن را به درون منطق حکمرانی آورده و بدان به مثابه یک «وسیله» نگاه کند. رشد مادی و گفتمانی تروریسم یکی از محصولات سرمایه‌داری جدید و تضعیف میدان سیاسی است. کالایی اگر تولید می‌شود، بازار این انتظار را دارد که مصرف شود. مشتری محترم است و باید به‌گونه‌ای عمل کرد که نه تنها دوباره بخرد، که دیگران را نیز برای این خرید تشویق کند. چه پدیداری بهتر از تروریسم می‌تواند هم این کالا (اسلحه) را خریداری کند و هم دیگران -یعنی دولت‌ها- را به خریدن آن -برای مقابله با تروریسم- تشویق کند؟
  • دوم اینکه، هیچ چیزی به اندازه‌ی ترس از فقدان امنیت نمی‌تواند به حفظ وضعیت موجود یاری رساند. چنانچه از دست‌دادنِ امنیتْ اعضای یک جامعه را بترساند، طبقه حاکم می‌تواند به تداوم موقعیت خویش امیدوار باشد. این حقیقت با بیان‌های متفاوت، قدر مشترک متون سیاسی از نصیحة الملوک تا نوشته‌های مدرن است. دولت همواره نیاز دارد که رعیت/شهروند فقدانش را معادل ناامنی بداند.

شاه دوم پهلوی در اواخر دوران حضورش در حکومت به روشنی خطاب به جامعه می‌گفت که نبودن‌اش امنیت ایران را از بین خواهد برد. جانشینان او نیز وضعیت افغانستان و سوریه را شاهدی بر اهمیت حفظ خود مطرح می‌کنند. نظم جدید بدین سبب به تروریسم نیاز مبرمی دارد. تروریست کسی است که می‌تواند از انقلاب جلوگیری کند. نیاز دولت مدرن به تروریست‌ها جهت تداوم نظمی که خطر ویرانی را احساس می‌کند متکی به ترسی است که ترور می‌تواند از به هم خوردن امنیت ایجاد کند. دولت با بهره‌گیری از رسانه‌ها و با بزرگنمایی واقعه‌ی تروریستی می‌تواند به تولید و توزیع وحشت در جامعه بپردازد. اصل امنیت ملی نقشی را در جهان امروز دارد که فره ایزدی پادشاه در جهان پیشین داشت. دولت مستقر اگر بتواند این خطر را در ذهن مردم قرار دهد که امنیت در حال از بین رفتن است، این امکان را پیدا می‌کند که وضعیت موجود را حفظ کند همانگونه که پیوست جوهری شاه و خدا بود که می‌توانست حکومت شاه را تثبیت کرده و آن را تداوم بخشد. تروریست با آن خصلت فردگرایانه و نهیلیستی‌اش بهترین کسی است که قادر است فقدان امنیت را بدون هیچ خطر بزرگی برای دولت به یاد جامعه بیاورد. تروریست کارکرد همان شورشگری را دارد که رابطه میان خدا و شاه را نفی می‌کرد. گردن زدن کافر، شورشی و تروریست در میان هل‌هله تماشاچیان ابلاغ این پیام به جامعه است که «امنیت شما را تنها حاکم موجود است که می‌تواند برقرار کند».

هفت

والتر بنیامین در کتاب خیابان یک‌طرفه، درست پس از آنکه درباره کاربرد نقل قول در متن‌هایش سخن می‌گوید، می‌نویسد:

کشتن یک جنایتکار شاید عملی اخلاقی باشد اما مشروعیت دادن به آن، هرگز.

Ad placeholder

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: نقل قول تروریست