بازگشت ابراهیم نبوی به طنزنویسی مطبوعاتی - Gooya News

بازگشت ابراهیم نبوی به طنزنویسی مطبوعاتی  - Gooya News
گویا

زیتون : ابراهیم نبوی

درآمد: بیش از ۲۵ سال است که طنز مطبوعاتی می‌نویسم و تا سه چهار سال قبل این روال امری دائمی بود. اما برای تمام کردن دائره‌المعارف طنز خودم مجبور شدم سه سالی از کار طنز روزانه دست بردارم و بروم سراغ کار دانشنامه که به نظرم کار اساسی و بنیادینی بود. نوشتن دانشنامه در دوازده جلد دو سه ماه قبل تمام شد و من از همین هفته قبل تصمیم گرفتم مجددا به طنز مطبوعاتی بپردازم.

در مورد اینکه از چه فرمی استفاده کنم، خیلی فکر کردم و نهایتا تصمیم گرفتم داستان طنز مطبوعاتی بنویسم. در واقع فرق این داستان‌ها با داستان طنز خالص این است که داستان طنز مطبوعاتی بیشتر به محتوا متکی است تا به فرم و معمولا با مسائل روز هم ارتباط نزدیک دارد. سعی من این است که هر هفته یکی دو داستان طنز برای زیتون بنویسم، اما فعلا به هفته‌ای یک داستان فکر می‌کنم. آرزوی من این است که بتوانم هر دو روز در میان یک داستان نهایتا بنویسم. فعلا که اولین داستان را می‌خوانید تا هفته بعد.

ابراهیم نبوی

نامه‌ای از دشمن

می‌خواهید باور کنید، می‌خواهید باور نکنید، نه من را توی قبر شما می‌گذارند، نه شما را توی قبر من. قسم می‌خورم که هرچه می‌گویم عین حقیقت است. اصلا توی کل شهر لس‌آنجلس یا به‌قول ایرانی‌ها «ال.ای.» اگر نگویم نود درصد حداقل هفتاد درصد همه ایرانی‌ها آقای اردوبازاری را می‌شناسند. اسمش از آن اسامی منحصر به‌فرد است که اگر شصت تا دفتر تلفن خبرنگاران قدیمی را بگردید، حتما سی تا علوی و سعیدی و شهیدی پیدا می‌کنید ولی حتی یک اسم هم مشابه اردوبازاری پیدا نمی‌کنید.

حالا چرا قدیمی؟ چون الآن دیگر همه اسامی آشناهای‌شان را توی لیست تماس‌های موبایل‌شان می‌نویسند و از آن دوره که مردم اسامی دوستان و خانواده را توی دفتر تلفن می‌نوشتند، حداقل بیست سالی گذشته است. اگرچه خانم مشتاق علاوه بر لیست تماس‌های موبایلش هنوز هم آخرین دفتر تلفن خودش را که مال دوازده سال قبل است و کمابیش مثل قالی کرمان می‌ماند، همیشه توی کیفش دارد.

حالا از کجا فهمیدید که خانم مشتاق خبرنگار است؟ خب! معلوم است وقتی گفتم خبرنگاران قدیمی خودتان حدس زدید این خانم محترمی که یک دفترتلفن قدیمی دارد- که مثل قالی کرمان است- لابد همان خانم مشتاق است. این فریده خانم مشتاق از خبرنگاران قدیمی سرویس اجتماعی است و دفتر تلفنش شبیه همان قالی کرمان است، که از قضا شبیه جگر زلیخا هم هست. شباهت جگر زلیخا با قالی کرمان هم در این است که هر دو تاشان کهنه و پاره پوره هستند.

البته جگر زلیخا معمولا پاره‌پاره است، آن قالی کرمان است که هر چه پا بخورد و کهنه‌تر بشود بیشتر ارج و قرب و قیمت پیدا می‌کند. دفتر تلفن‌های قدیمی هم هرچه کهنه‌تر و بی‌نظم‌تر و قاطی پاطی تر بود، ارزش و اعتبار بیشتری داشت.

آن روزگاری که مردم دفتر تلفن داشتند، اعتبار خبرنگارها، به‌خصوص خبرنگارهای سرویس اجتماعی روزنامه‌ها به دفتر تلفن‌شان بود. خبرنگارها مثل ناموس‌شان حافظ دفتر تلفن‌شان بودند و آن را دست کسی نمی‌دادند. مثلا همین خانم مشتاق، یک دفتر تلفن کهنه جلد قهوه‌ای مندرس داشت که از اسامی وزرای کابینه سیدضیاء طباطبایی تا اسامی نیمکت‌نشینان تیم ملی در بازی ایران و استرالیا با گزارش جواد خیابانی اسم همه را توی آن نوشته بود.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: بازگشت ابراهیم نبوی به طنزنویسی مطبوعاتی - Gooya News