ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند


آن روز ناگریز که می‌آید
شعر قیصر امین‌پور برخلاف بسیاری از شعرهای مهدوی در قالب غزل یا دیگر قالب‌های کلاسیک نیست، ضمن‌این‌که در متن و حتی عنوان شعر، اشاره مستقیمی ‌به حضرت موعود(عج) نیست اما شاعر به‌خوبی به مخاطبان خود نشان داده آن روزگار دلخواه و آرمانشهری که در انتظارش است، چگونه است. بگذارید نخست شعر را مرورکنیم:
این روز‌ها که می‌گذرد، هر روز/ احساس می‌کنم که کسی در باد /فریاد می‌زند /احساس می‌کنم که مرا/از عمق جاده‌های مه‌آلود/یک آشنای دور صدا می‌زند/آهنگ آشنای صدای او/ مثل عبور نور/ مثل عبور نوروز /مثل صدای آمدن روز است/ آن روزِ ناگزیر که می‌آید/ روزی که عابران خمیده/یک لحظه وقت داشته باشند/تا سر بلند باشند/و آفتاب را/در آسمان ببینند/روزی که‌این قطار قدمی/ در بستر موازی تکرار/یک لحظه بی‌بهانه توقف کند/تا چشم‌های خسته خواب‌آلود/از پشت پنجره/تصویر ابر‌ها را در قاب/و طرح واژگونه‌ جنگل را/در آب بنگرند
آن روز/پرواز دست‌های صمیمی/در جست وجوی دوست/ آغاز می‌شود/ روزی که روز تازه پرواز/ روزی که نامه‌ها همه باز است/روزی که جای نامه و مهر و تمبر/بال کبوتری را/امضا کنیم/و مثل نامه‌ای بفرستیم
صندوق‌های پستی/ آن روز آشیان کبوتر‌هاست/روزی که دست خواهش، کوتاه/روزی که التماس گناه است/و فطرت خدا/در زیر پای رهگذران پیاده‌رو/بر روی روزنامه نخوابد/وخواب نان تازه نبیند
روزی که روی درها/ با خط ساده‌ای بنویسند:/«تنها ورود گردن کج، ممنوع!»/و زانوان خسته مغرور/جز پیش پای عشق/ با خاک آشنا نشود/و قصه‌های واقعی امروز/ خواب و خیال باشند/و مثلِ قصه‌های قدمی/پایان خوب داشته باشند
روز وفور لبخند/لبخند بی‌دریغ/لبخند بی‌مضایقه چشم‌ها/آن روز/بی‌چشمداشت بودن لبخند/قانون مهربانی است/روزی که شاعران/ناچار نیستند/در حجره‌های تنگ قوافی/لبخند خویش را بفروشند/روزی که روی قیمت احساس/مثل لباس/صحبت نمی‌کنند
پروانه‌های خشک شده، آن روز/از لای برگ‌های کتاب شعر/پرواز می‌کنند/و خواب در دهان مسلسل‌ها/خمیازه می‌کشد/و کفش‌های کهنه سربازی/در کنج موزه‌های قدیمی/با تار عنکبوت گره می‌خورند
روزی که توپ‌ها/در دست کودکان/از باد پر شوند/روزی که سبز، زرد نباشد/گل‌ها اجازه داشته باشند/هر جا که دوست داشته باشند/بشکفند/دل‌ها اجازه داشته باشند/هر جا نیاز داشته باشند/بشکنند/آیینه حق نداشته باشد/با چشم‌ها دروغ بگوید/دیوار حق نداشته باشد/بی‌پنجره بروید/آن روز/دیوار باغ و مدرسه کوتاه است/تنها/پرچینی از خیال/در دوردست حاشیه باغ می‌کشند/که می‌توان به‌سادگی از روی آن پرید/روز طلوع خورشید/از جیب کودکان دبستانی/روزی که باغ سبز الفبا/روزی که مشق آب، عمومی‌است/دریا و آفتاب/در انحصار چشم کسی نیست/روزی که آسمان/در حسرت ستاره نباشد/روزی که آرزوی چنین روزی نباشد/محتاج استعاره نباشد/
ای روز‌های خوب که در راهید!/ای جاده‌های گمشده در مه!/ای روز‌های سخت ادامه!/از پشت لحظه‌ها به درآیید!/ای روز آفتابی!/ای مثل چشم‌های خدا آبی!/ای روز آمدن!/ای مثلِ روز، آمدنت روشن!/این روز‌ها که می‌گذرد، هر روز/در انتظار آمدنت هستم!/اما/با من بگو که ‌آیا من نیز/در روزگار آمدنت هستم؟
چنان که می‌بینید شعر مانند یک بنای معماری باشکوه، سرشار از ریزه‌کاری‌ها و هنرپردازی‌هاست. استفاده شاعر از موسیقی کناری(قافیه) دقیق، درست و همان جایی است که به آن نیاز است و در ضمن شاعر از توانمندی‌های زبانی خود به شکلی که به چشم نیاید، به خوبی بهره برده است.
نکته مهم‌این است که قیصر امین‌پور در ‌این شعر فقط از تخیل شاعرانه بهره نبرده است بلکه شعر از نظر اندیشه نیز دارای قدرت و ویژگی است. او در‌این شعر، به مخاطب تأکید می‌کند که زمان ظهور، زمانه‌ای نیست که تنها عدالت در جهان برقرار باشد بلکه مهم‌تر از آن‌ این است که در ‌این روزگار، انسان به همه ظرفیت‌های وجودی خود دست می‌یابد و به همین دلیل است که صلح و امنیت واقعی در جهان محقق خواهد شد و مهم‌تر از همه‌این‌ها،‌ این که با وجود حرف‌های بزرگی که در شعر هست، شاعر شعار نمی‌دهد و در تمام طول شعر، خواننده یک اثر هنری درجه یک هستیم که در آن زبان، عاطفه، تخیل و اندیشه در مرز تعادل پا به پای هم پیش می‌روند.
   صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی‌ ای موعود
شعر بعدی، غزل مشهور یوسفعلی میرشکاک است برای امام زمان(عج):
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقی است روی لحظه‌هایم جای پای تو
اگر کافر اگر مؤمن به دنبال تو می‌گردم
چرا دست از سر من برنمی‌دارد هوای تو
دلیل خلقت آدم! نخواهی رفت از یادم
خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو
صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ‌ای موعود
پر از داغ شقایق‌هاست آوازم برای تو
تو را من با تمام انتظارم جست‌وجو کردم
کدامین جاده امشب می‌گذارد سر به پای تو؟
نشان خانه‌ات را از تمام شهر پرسیدم
مگر آن سوتر است از ‌این تمدن روستای تو؟
این غزل، از‌جمله غزل‌هایی است که تمام ابیات آن به یک نسبت دارای قوت و قدرت است. شاعر از همان ابتدا، به خوبی از قدرت تخیل خود بهره برده است؛ تصویرهایی چون باقی ماندن جای پا روی لحظه‌ها، سرگذاشتن جاده به پای کسی و ... هرکدام تصویری جاندار است که برای نجات یک شعر کافی است.
شاعر در ‌این شعر، سرگشتگی انسان منتظر را به خوبی نشان داده است؛ با زبانی که اگرچه از شدت سلاست و روانی، ویژگی‌های فنی آن چندان به نظر نمی‌آید اما کمتر کسی می‌تواند در شعر به‌این راحتی و سادگی با مخاطب شعرش حرف بزند، بدون آن‌که دچار فراز و فرودهای زبان شعر نشود:
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
یا:
تو را من با تمام انتظارم جست‌وجو کردم
ویژگی شعر، سهل و ممتنع ‌این‌گونه است. مخاطب وقتی آن را می‌خواند، از بس زبان به ساختار زبان روزمره نزدیک است، متوجه هنرنمایی شاعر نمی‌شود اما اگر خودش بخواهد در یک وزن عروضی، چند کلمه بنویسد تازه متوجه می‌شود که شاعر چه کرده است.  یک امتیاز مهم‌این غزل میرشکاک، پایان‌بندی خاص و غافلگیرانه آن است. به ذهن کمتر شاعری می‌رسد که در ‌این قافیه از کلمه «روستا» استفاده کند اما بهره‌مندی شاعر از ‌این قافیه، هم به آشنایی‌زدایی شعر کمک کرده است و هم مفهومی‌ویژه را به شعر منتقل کرده است؛ با توجه به بار مفهومی‌کلمه روستا به عنوان محلی که در آن سادگی، صمیمیت و انسانیت هنوز جاری است و به روابط زندگی کاسبکارانه شهری آلوده نشده است، ‌این صمیمیت و سلامت نفس به امام زمان(عج) نیز تسری می‌یابد و پایان‌بندی زیبایی برای شعر رقم زده است.
   دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
شعر سعید بیابانکی هم در قالب غزل است ولی یک ویژگی خاص دارد؛ آن هم‌این‌که شعر دارای روایت است یعنی‌این‌که شاعر ضمن بیان روایتی، شعرش را پیش می‌برد. به عبارت دیگر شاعر به جای‌این‌که به صورت مستقیم بخواهد به وصف و تجلیل از شخصیت مورد نظر شعرش بپردازد، ماجرایی را تعریف می‌کند و از خلال‌این ماجرا، ما به شخصیت بلند و بزرگ ممدوح شاعر پی می‌بریم. روایت شعر ‌این گونه است که شاعر قصد دارد، برای کسی نامه بنویسد و برای او وصف حال کند، به‌همین‌خاطر ردیف انتخابی او می‌نویسم است، شعر چنین است:
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
ز همدلان سفر کرده‌ام سراغ بگیرم
به کوچه کوچه زلف تو نامه‌ها بنویسم
دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر
«کدام را ننویسم، کدام را بنویسم»؟
هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم:
قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم
دو قطره خون ز لبت در دوات تشنه‌ام افتاد
که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم
صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم:
قلم به لیقه گذارم که بی‌صدا بنویسم ...
تو بی‌نشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم
تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم؟
انتخاب ردیف بنویسم، استمرار در نوشتن را در شعر ضروری کرده است اما ‌این انتخاب می‌توانست نقطه‌ضعف شعر هم بشود، چراکه ممکن بود شاعر تحت تأثیر ردیفی که انتخاب کرده است تا بی‌نهایت شعر را ادامه دهد و همه قافیه‌های در دسترس را در کنار بنویسم قرار دهد.
توانایی یک شاعر و هوشمندی او در ‌اینجا خود را نشان می‌دهد که راه خلاصی از ‌این دایره تکرارشونده را در برابر خود قرار می‌دهد. راهی که شاعر انتخاب می‌کند، در دو بیت پایانی شعر است:
تو بی‌نشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم
تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم؟
ایجاد تقابل میان بی‌نشان و نشانی محض در پایان‌بندی، حرف شاعر را هم کامل کرده و به مخاطب ویژگی‌های ماورایی و اسطوره‌ای ممدوح شعر را نشان می‌دهد بدون‌این‌که به‌صورت مستقیم حرفش را به خواننده شعر بگوید.

و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند
زکریا اخلاقی، شاعر روحانی است که لحن ادبیات روحانی در شعرش بازتاب دارد اما‌ این لحن، چنان با ساختار غزل او چفت شده که به آن شیرینی و ظرافت خاصی هم بخشیده است. عبارت «علائم ظهور» برای کسانی که با ادبیات مذهبی درباره ظهور امام‌زمان دمخورند، آشناست. اخلاقی همین عبارت را دستمایه شعری زیبا قرار داده است:
همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند
اشـارات زلالـی از طلـوع تـازه نرگـس
پیاپی می‌وزد از سمت میقاتی که می‌گویند
زمین در جست‎وجو، هرچند بی‌تابانه می‌چرخد
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند
جهان ‌این بار دیگر ‌ایستاده با تمام خویش
کـنار خـیـمه سبـز ملاقـاتی که می‌گویند
کـنار جـمعه موعـود، گل‌های ظهـور او
یکایک می‌دمد طبق روایاتی که می‌گویند
کـنون از دشـت‌های روشن امـید می‌آیـد
صدای آخـرین بند مناجاتی که می‌گویند
و فردا بی‌گمان ‌این سمت عالم روی خواهد داد
سرانجـام عـجـیب اتفـاقـاتی که می‌گویند
ردیف شعر هوشمندانه انتخاب شده است. «می‌گویند» عبارت رایجی در ادبیات روزمره است. ‌این عبارت نشان می‌دهد اولا خبری وجود دارد که همه از آن خبر دارند و درباره آن صحبت می‌کنند و ثانیا این خبر عمومیت دارد؛ یعنی در میان عموم مردم و همه طبقات رایج است.
اخلاقی با ‌این انتخاب به التهاب و انتظاری اشاره می‌کند که در همه عالم وجود دارد و هرکسی نه‌تنها هر انسانی بلکه هر موجود زنده و غیرزنده‌ای در سراسر عالم منتظر آن موعود است. ‌این موعود، آنچنان که شاعر در شعرش از او گفته است، آمدنی حتمی ‌دارد و ‌این آمدن نزدیک است چراکه بالاخره بعد از قرن‌ها گردش زمین به دور خود در جست‌وجوی آخرین موعود، نشانه‌ها و همان علائم ظهور خبر می‌دهند که ‌این اتفاق نزدیک است.  البته شاعر روحانی، آن‌قدر آگاه هست که بداند نباید درباره ظهور زمانی مطرح کرد و به‌همین‌دلیل زبان شعرش را در ابهام هنرمندانه‌ای فرو می‌برد و با استفاده از تخیل، حرف‌هایش را به گونه‌ای می‌زند که نتوان آن را به‌صراحت در تعیین وقت تعبیر کرد.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند