گفت‌وگوی امروز با آینده: آموزه‌های یک تبعیدی

گفت‌وگوی امروز با آینده: آموزه‌های یک تبعیدی
رادیو زمانه

«نشخوار رویاها» با عنوان فرعی «خاطرات یک تبعیدی سرکش» روایت تجربه دوران طولانی تبعید آریل دورفمان، نویسنده، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر آرژانتینی است. روایتی در سه بخش جداگانه: «بازگشت‌ها، رسیدن‌ها و کوچ‌ها». این کتاب «اتوبیوگرافی» نیست و خط روایی آن از خط زمان طبیعی تبعیت نمی‌کند،  بلکه روایت‌هایی جذاب و خواندنی است که مدام در طول زمان عقب و جلو می‌رود. عنوان کتاب هم برگرفته از جمله‌ای از«آیسخولوس» تراژدی‌نویس بزرگ یونانی است:

و من آگاهم که مردمانی در تبعید، با نشخوار رویاهایشان روزگار می‌گذرانند.

 آریل دورفمن سرگذشتی غریب دارد. او در میانه جنگ جهانی دوم در آرژانتین، در یک خانواده یهودی که خود زمانی از اوکراین و مولداوی به این کشور مهاجرت کرده بودند به‌دنیا آمد. ظاهراً مهاجرت خانواده پدری و مادری‌اش هم دلایل سیاسی داشته و تبعید آنان از روسیه به‌زمان جنگ داخلی روسیه بازمی‌گردد. جنگی که ژنرال‌های باقی مانده ارتش تزاری با حمایت انگلستان علیه انقلاب اکتبر راه ‌انداخته بودند. او در بخشی از خاطراتش به تعلق‌ خاطر مادر پدری‌اش به رهبران انقلاب اکتبر اشاره می‌کند. پدر آریل نیز اقتصاددان چپ‌گرایی است که به دلایل سیاسی به خصوص شورش ارتش علیه خوان پرون مجبور به ترک آرژانتین و اقامت در نیویورک شده بود. در آن زمان آریل سه سال داشت که در ماجرای تعقیب چپگرایان در آمریکا در میانه سال‌های دهه ۱۹۵۰ که بر اثر جنجال های تبلیغاتی سناتور مک کارتی به راه‌افتاده بود و به‌همین دلیل به دوران «مک کارتیسم» معروف است، او و خانواده‌اش مجبور به ترک آمریکا شدند. مقصد خانواده دورفمان این بار «شیلی» بود و در همان جا هم آریل به دانشگاه رفت و وارد فعالیت‌های سیاسی شد، عاشق شد و ازدواج کرد و در نهایت در دولت سالوادر آلنده، رییس جمهوری چپ‌گرای شیلی، عضو گروه مشاوران حوزه فرهنگ شد. کودتای خونین پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ و بمباران کاخ ریاست جمهوری و کشته شدن آلنده، رویاهای دورفمان برای آینده شیلی را بر باد داد.

دورفمان گرچه بعداز دوران دانشجویی تابعیت شیلی را به‌دست آورده بود اما پس از کودتا با استناد به این‌که در بوئنوس آیرس به‌دنیا آمده به سفارت آرژانتین در سانتیاگو پناه ‌برد تا از تعقیب کودتاچیان در امان بماند. او یک‌سال بعد موفق به فرار از شیلی ‌شد. اولین مقصد او آرژانتین بود. در آنجا مسئولان حزبی که عضو آن بود به او پیشنهاد کردند که به فرانسه برود تا در آنجا بتواند با استفاده از رسانه‌های اروپایی و هم‌یاری احزاب چپ جنایت‌های پینوشه و «خونتای نظامی» شیلی را در جهان افشا کند.

زندگی در پاریس به مدت حدود دو سال و نیم یکی از سخت‌ترین دوران زندگی دورفمان بود. او با زبان فرانسه آشنا نبود و حزب هم قادر به کمک مالی به او نبود. دورفمان در بخش‌هایی از کتاب از آن شرایط دشوار و مشکلاتی که با آن دست به‌گریبان بوده تا خود و خانواده‌اش را اداره کند به تلخی یاد می‌کند. او که همیشه عاشق نوشتن بوده از خشک‌ شدن چشمه جوشانی حرف می‌زند که همیشه و به‌رغم شرایط دشوار زندگی نقطه اتکایی برای ادامه زندگی‌اش بوده است.

«نشخوار رویاها» روایت سفر ادیسه‌وار دورفمان است. گرچه هنگامی که از سفری چنان دشوار بازمی‌گردد مدت‌هاست «پنه لوپه» او مرده ‌است و آنچه را در شیلی به‌جا گذاشته بازنمی‌یابد. این کتاب درواقع مرور یک زندگی در تبعید و درس‌هایی‌ست که او با تحمل سختی‌های فراوان از تبعید فراگرفته بود تا به قول خودش به این نکته ساده برسد که: «باید به  هم اعتماد کنیم به‌رغم همه آن‌چه از دست داده‌ایم. به‌رغم همه خیانت‌ها باید به هم اعتماد کنیم.» 

سه سال بعد آریل توانست در دانشگاهی در آمستردام کاری پیدا کند. اقامت چهارساله در هلند به همراه خانواده فرصتی بود برای آشنایی‌ها و فعالیت‌های تازه. در آمستردام بود که موفق شد عضویت دولت برآمده از کودتای شیلی در «انجمن پن» را معلق کند و باعث اخراج نماینده‌اش از هلند شود. در آن‌جاست که موفق شد اولین مقاله‌هایش علیه دولت کودتا، و شواهد وجود شکنجه‌های وحشتناک در زندان‌های شیلی، قتل مخالفان و رنج‌های مردم شیلی بخصوص مادران ناپدیدشدگان قهری را منتشر کند. او در همین مدت چهار کتاب منتشر کرد. روابط با دیگر تبعیدیان، رفتارهای حقارت‌آمیز و دشمنی‌های پنهان بین مهاجران و البته دامن‌زدن به شایعه‌ها و اتهام‌ها علیه او و دیگران نیز بخشی از تجارب ناگزیر دوران تبعید است.   

Ad placeholder

مسأله بازگشت

دورفمان از سال ۱۹۸۰ به آمریکا رفت تا در آن‌جا برای اقامت دائم در «مکزیک» اقدام کند که موفق نشد. ناچار در آمریکا ماند و اولین مقاله‌اش به زبان انگلیسی را در «نیورک تایمز» در همان ایام منتشر کرد. در سال ۱۹۸۳ یعنی ۱۰ سال بعد از کودتا، دولت پینوشه اجازه سفر به شیلی را به او داد و رفت و آمدش به شیلی از آن تاریخ به بعد آغاز شد و با این حال همچنان به مبارزاتش علیه پینوشه ادامه می‌داد.

«نشخوار رویاها» یا خاطرات یک تبعیدی سرکش نوشته آریل دورفمان، به بیتا ابراهیمی، نشر برج، تهران ۱۴۰۲

در سال ۱۹۸۸ دورفمان به جنبشی پیوست که علیه ریاست جمهوری دوباره پینوشه به راه افتاده بود. مردم شیلی با شرکت وسیع در انتخابات موفق شدند دست پینوشه را از رسیدن به پست ریاست جمهوری کوتاه کنند. گرچه او هم‌چنان کنترل ارتش را در دست داشت و البته در طول ۱۵ سال حاکمیت بلامنازع بر شیلی نه تنها بر منابع ثروت چنگ انداخته، بلکه ثروت‌های کلانی نصیب خود و خانواده‌اش کرده بود.

در سال ۱۹۹۰ که کم‌کم نسیم دموکراسی در شیلی وزیدن گرفت، دورفمان با خانواده‌اش به شیلی بازگشت، اما به تعبیر خودش این بازگشت: «نه بازگشت به مقاومت، بلکه بازگشت به وحشت و خیانت، به خماری و کوته‌فکری و به‌تکرار اشتباهات گذشته و تکرار شرارت‌های سابق هم بود».

او شش ماه بعد به این نتیجه رسید که گرچه شیلی همواره وطن او خواهد ماند اما آغاز دوباره زندگی در شیلی مستلزم تلاشی جانکاه است، تلاشی که دیگر از توان او خارج است. برای همین به آمریکا بازگشت.

 کتاب «نشخوار رویاها» روایت سفر ادیسه‌وار دورفمان است. گرچه هنگامی که از سفری چنان دشوار بازمی‌گردد مدت‌هاست «پنه لوپه» او مرده ‌است و آنچه را در شیلی به‌جا گذاشته بازنمی‌یابد. این کتاب درواقع مرور یک زندگی در تبعید و درس‌هایی‌ست که او با تحمل سختی‌های فراوان از تبعید فراگرفته بود تا به قول خودش به این نکته ساده برسد که:

باید به  هم اعتماد کنیم به‌رغم همه آن‌چه از دست داده‌ایم. به‌رغم همه خیانت‌ها باید به هم اعتماد کنیم.

هر بخش این کتاب، با نقل بخشی از دفتر خاطرات نویسنده در شیلی آغاز می‌شود. خاطراتی پراکنده که در سال‌های ۱۹۹۰ یا ۲۰۰۶ و یا قبل از آن نوشته. نگاه دوباره به یادداشت‌های مختلف آن دفتر خاطرات، مدخلی می‌شود برای بازگویی اتفاقات یا اندیشه‌هایی که دورفمان در طی این سال‌ها شاهدش بوده یا از سرگذرانده است. این‌که ایده فلان کتاب یا فلان نمایش‌نامه چگونه شکل گرفت؟ چه حوادثی به دنبال داشت؟ چه واکنش‌هایی دریافت کرده و پاسخ‌های خودش چه بوده؟

دورفمان به نقل از زنی داغدار می‌نویسد: «شاید نتوانیم آسیب گذشته را پاک کنیم، اما دست‌کم می‌توانیم جلوی خسارت در آینده را بگیریم. با کنش‌های امروز و فردامان اثبات کنیم که از وحشت‌ها و گناهان سال‌های پیش آموخته‌ایم».

کتاب نقل داستان‌های کسانی‌است که در اثر کودتای شیلی زندانی، شکنجه و به قتل رسیدند یا ربوده و ناپدید شدند و یا با هویت تبعیدیانی بی‌وطن از اینجا و آنجا سردرآوردند. داستان مقاومت‌ها، شجاعت‌ها، پنهانکاری‌ها و موفقیت‌های مخالفان پینوشه. گاهی هم داستان رذالت‌ها، دورویی‌ها، فریبکاری‌ها و دغل‌بازی‌های حقیرانه. از میان سیاست‌بازان و نظامیان گرفته تا تبعیدیان و مهاجران. چه کسانی که در سمت مردم بودند و چه کسانی که از ابتدا به روی مردم شمشیر کشیده بودند. بخشی از کتاب «نشخوار رویاها»، به بحث دیرپای تعهد سیاسی در بین هنرمندان و نویسندگان پرداخته. بخصوص در مواردی که این تعهد سیاسی در مقابل یا رویاروی تعهد به آزادی و دموکراسی و تعهد به حقیقت قرار می‌گیرد. شاید به همین دلیل بوده که دورفمان از فعالیت حزبی کناره گرفت تا به‌عنوان یک هنرمند و یک نویسنده تمام و کمال برای آزادی و رهایی مبارزه کند و بجنگد. برای حقوق کسانی که صدایی ندارند. برای ستم‌کشان و مظلومانی که در چنگ دیکتاتوری گرفتارند و راهی به‌رهایی ندارند.

Ad placeholder

مسأله عدالت انتقالی

یکی از خواندنی‌ترین داستان‌های این کتاب ماجرای شکل گرفتن ایده نمایش‌نامه «مرگ و دوشیزه» است. نمایشی که در اغلب شهرهای دنیا به صحنه رفت و رومن پولانسکی بر مبنای آن فیلم زیبای «مرگ و دختر جوان» را ساخت. نمایشی که شهرت زیادی برای دورفمان به دنبال داشت و مورد تقدیر افراد مهمی قرار گرفت و البته باعث شد که سایر حرف‌ها و آثار دورفمان بهتر شنیده شوند. حتما همه شما داستان این فیلم و نمایش را می‌دانید. این که یک شکنجه‌گر و یک شکنجه‌شده هر دو از یک قطعه «موسیقی کلاسیک» لذت ببرند بحثی دیگر است. بحث اصلی دورفمان در این نمایش نحوه و نوع برخورد شکنجه‌شدگان و آسیب‌دیدگان بعد از پیروزی بر دیکتاتوری است. در واقع او به نحوه نگاه مردم به حاکمان نظامی بعد از خلع ‌شدن آنان از قدرت فکر می‌کند. آیا «مقابله به مثل» یعنی اعدام و زندانی کردن کسانی که وقتی در قدرت بودند از هیچ جنایتی فروگذار‌ نکردند، باز تکرار همان رفتارها و برخوردها نیست؟ آیا این بدین معنا نیست که آنها حتی بعد از فروافتادن از سریر قدرت بازهم سلطه خود را بر روح و جان قربانیان ادامه داده ومی‌توانند نوع نگاه و شیوه برخوردشان را به ما دیکته کنند؟ آیا باید از آنان انتقام گرفت یا به‌رغم آن همه جنایت آنان را بخشید؟ دراین صورت همه آن رنج‌ها تبدیل به کینه نخواهند شد؟ چگونه از مادری که فرزندش یا همسری که شوهرش قربانی شده یا ناپدید شده و حتی از داشتن مدفن محروم مانده، می‌توان انتظار داشت که ببخشد یا فراموش کند؟ آیا تشکیل «کمیته حقیقت‌یاب» با هرعنوانی و به‌قصد برقراری «آشتی ملی» (که در آن نمایش از قضا ریاست آن با همسر زنی است که شکنجه شده) می‌تواند تسکین‌دهنده تمام رنج‌های آن زن شود؟

دورفمان سعی می‌کند که بر مدعیات هر دو طرف این ماجرا نور بتاباند و بحث‌های مختلفی را مطرح می‌کند. جالب است که در میان تمام کشورهایی که آن نمایش به صحنه رفته، در شیلی برخورد با نویسنده بسیار غم‌انگیز است. انگار هنوز شیلی از هیبت ترسناک پینوشه و خونتای نظامی در هراس است. به‌هرحال این مشکلی بود که نه تنها در شیلی و در آرژانتین و در آفریقای جنوبی بعد از سقوط نظامیان و حکومت آپارتاید مطرح بود، بلکه در آینده نه چندان دور به شکلی دیگر گریبان ما را هم خواهد گرفت و به همین دلیل خواندن این کتاب بیش از پیش ضروری می‌نماید. به‌همین دلیل است که دورفمان در جایی ضمن نقل ماجرای تلخی که در آفریقای جنوبی اتفاق افتاده به نقل از مادربزرگی داغدار می‌نویسد:

شاید نتوانیم آسیب گذشته را پاک کنیم، اما دست‌کم می‌توانیم جلوی خسارت در آینده را بگیریم. با کنش‌های امروز و فردامان اثبات کنیم که از وحشت‌ها و گناهان سال‌های پیش آموخته‌ایم.

با توجه به همین بخش‌های کتاب «نشخوار رویاها» باید تأکید کنیم که این کتاب صرفاً نقل خاطرات گذشته نیست بلکه حاوی نگاه راوی به آینده هم نیز هست. آینده‌ای که می‌تواند آینده ما نیز باشد.

آریل دورفمان تعداد زیادی از کتاب‌هایش از جمله همین کتاب «نشخوار رویاها» را به زبان انگلیسی نوشته است. او که نویسنده‌ای دوزبانه است هم به اسپانیولی و هم به انگلیسی می‌نویسد. دورفمان به‌رغم تسلطش بر زبان انگلیسی، چون اولین‌بار خواندن و نوشتن را به این زبان آموخته است، در این کتاب از ماجرای تصمیم‌اش برای نوشتن به زبان انگلیسی می‌گوید. ماجرایی که از نگاه او شبیه به معاشقه است با معشوقی دیگر. نه رفتن از بستری به بستری دیگر بلکه شاید رفتن از باغی به باغی دیگر. به‌همین دلیل هم در طول کتاب، و در جایی‌که کلمات اسپانیولی حس او را بهتر و کامل‌تر بیان می‌کنند معادل اسپانیولی واژه‌های انگلیسی را نیز تکرار کند. انگار این کلمات رمزهایی هستند برای گشودن درهای قلب خودش و هم‌وطنانش. و مترجم کتاب نیز با ترجمه این لغات اسپانیولی سعی کرده شرط وفاداری به متن به‌طور کامل رعایت کند.

 از دیگربخش‌های خواندنی و زیبای این کتاب دیدارهایی است با نویسندگان یا هنرمندان سرآمد زمانه و نقل بخشی از گفت‌وگوهایش با آنان و یا حسی که در او برانگیخته‌اند. از جمله دیدارهایش با هاینریش بل، گونتر گراس، هارولد پینتر، میلان کوندرا، مارکز، ایزابل آلنده، پیتر گابریل، رومن پولانسکی و دیگران.   

«نشخوار رویاها» از نگاهی دیگر، گشت و گذاری دوباره است در جهان ما. روایتی شیرین از رویدادها، اشخاص، مکان‌ها و موقعیت‌هایی که جهان ما طی همین چهل پنجاه سال گذشته از سر گذرانده است؛ تاریخی که ما نیز بخشی از آن بوده‌ایم.

Ad placeholder

شناسنامه کتاب:

«نشخوار رویاها» یا خاطرات یک تبعیدی سرکش نوشته آریل دورفمان، به بیتا ابراهیمی، نشر برج، تهران ۱۴۰۲

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: گفت‌وگوی امروز با آینده: آموزه‌های یک تبعیدی