اخبار برکوه
پایان مرمت قلعه تاریخی برکوه پس از ۱۱ ماه
باشگاه خبرنگاران - ۵ بهمن ۱۴۰۱
حقپناه گفت: از ابتدای امسال با همت یکی از اهالی فرهنگدوست و علاقهمند به حوزه میراث فرهنگی این روستا، فاز دوم مرمت قلعه تاریخی برکوه شروع شد و اکنون پس از گذشت ۱۱ ماه این فاز نیز پایان یافت. او افزود: در فاز اول مرمت این قلعه که سال... از ابتدای امسال با همت یکی از اهالی فرهنگدوست و علاقهمند به حوزه میراث فرهنگی این روستا، فاز دوم مرمت قلعه تاریخی برکوه شروع شد و اکنون پس از گذشت ۱۱ ماه این فاز نیز پایان یافت
۱۳ درصد پرندگان دنیا در معرض خطر انقراض قرار دارند
ایسنا - ۲۴ مهر ۱۴۰۲
ایسنا/خراسان جنوبی مدیرکل حفاظت محیط زیست خراسان جنوبی با بیان اینکه ۱۳ درصد از کل پرندگان دنیا در معرض خطر انقراض قرار دارند، گفت: لزوم اجرای طرحهای ارزیابی زیست محیطی در مناطق مهم تجمع و یا مسیرهای اصلی پرواز از جمله مهمترین راهکارهاست. اسدالله حاتمی در گفتوگو با ایسنا... پناهگاه حیات وحش تالاب کجی نمکزار نهبندان، نیزار خور، رودخانه تجنود، رودخانه و سد مهوید، رودخانه و سد برکوه، دره بید، کال نی، سد کریت، سد بیهود، رودخانه فرخی، رودخانه و سد حاجی آباد، رودخانه مردان شاه، رودخانه اسفشاد، رودخانه قرقاب(قورقوری)، رود شور نهبندان، رود شور قله ریگ، رود سیاهو و ماهیرود و رود گزدز آبگیرهای خراسان جنوبی برای ورود پرندگان هستند که حفاظت از آن دارای اهمیت است
اسرار اعمال حج در کلام بزرگان
باشگاه خبرنگاران - ۹ خرداد ۱۴۰۲
این روزها و تا فرارسیدن ماه ذی الحجة هر روز با شنیدن عزیمت گروهی از هموطنان به سرزمین وحی برای انجام اعمال حج تمتع، بیش از پیش ذهنها و اندیشهها حول مفهوم حج میگردد و انسان احساس نیاز میکند نسبت به این مناسک روحانی بیشتر آگاهی داشته باشد. جریان... سپس جبرئیل به او فرمان داد تا ازعرفات کوچ کرد و برکوههای هفت گانه گذشت، به او دستو داد که نزد هرکوه چهار بار تکبیر بگوید و آدم چنان کرد، تا آنکه به مشعر رسید
حج دوره کاملی از سیر عبودیت و بندگی خدا است / اسرار اعمال حج
خبرگزاری مهر - ۸ خرداد ۱۴۰۲
به گزارش خبرنگار مهر، این روزها و تا فرارسیدن ماه ذی الحجة هر روز با شنیدن عزیمت گروهی از هموطنان به سرزمین وحی برای انجام اعمال حج تمتع، بیش از پیش ذهن ها و اندیشه ها حول مفهوم حج می گردد و انسان احساس نیاز می کند نسبت به این... سپس جبرئیل به او فرمان داد تا ازعرفات کوچ کرد و برکوه های هفت گانه گذشت ، به او دستو داد که نزد هرکوه چهار بار تکبیر بگوید و آدم چنان کرد ، تا آنکه به مشعر رسید
تجربه بهارگذرانی در اقامتگاههای بومگردی خراسان جنوبی را از دست ندهید
ایسنا - ۵ فروردین ۱۴۰۲
ایسنا/خراسان جنوبی معاون گردشگری میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی خراسان جنوبی از فعالیت اقامتگاههای بوم گردی در روستاهای گردشگرپذیر استان خبر داد. مرتضی عربی، امروز شنبه ۵ فروردین به رسانههای گروهی گفت: خراسان جنوبی با طبیعت زیبا و متنوع، آب و هوای بهاری و جاذبه های منحصر به... روستاهای گردشگرپذیر خراسان جنوبی از جمله فورگ، درمیان و قهستان شهرستان در شهرستان درمیان درمیان، چنشت، ماخونیک و برکوه در شهرستان سربیشه و روستاهای آرک، خور و گل شهرستان خوسف است
کشف یک تن و ۴۵۰ کیلوگرم موادمخدر در شهرستان جاسک/ هلاکت ۲ نفر از مهمترین سران اشرار مسلح در جنوب کشور
خبرگزاری میزان - ۲۱ آبان ۱۴۰۰
علی صالحی درگفت وگو با میزان اعلام کرد: به دستور مقام قضایی، تیمهای عملیاتی پلیس به منطقه برکوه در محور جاسک-لیردف اعزام شدند و طی درگیری با اشرار مسلح، موفق شدند، یک تن و ۴۵۰ کیلوگرم موادمخدر از نوع تریاک را کشف و ضبط نمایند. رئیس کل دادگستری استان... به دستور مقام قضایی، تیمهای عملیاتی پلیس به منطقه برکوه در محور جاسک-لیردف اعزام شدند و طی درگیری با اشرار مسلح، موفق شدند، یک تن و ۴۵۰ کیلوگرم موادمخدر از نوع تریاک را کشف و ضبط نمایند
روش پخت نان توچری؛ نان محبوب ایل بختیاری در خانه
باشگاه خبرنگاران - ۱۱ فروردین ۱۴۰۰
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، توچری یه نون محلیه که با روغن محلی و شکر سرو میشه، این نون واسه بختیاریاست و اطراف مسجدسلیمان. آموزش پخت توچِری زنان ایل بختیاری شش نوع نان مختلف را طبخ میکنند: نان تیری، نان برکوه، نان بلوط، نان توچری، نان گرده، نان... نان تیری، نان برکوه، نان بلوط، نان توچری، نان گرده، نان ور چالهایهر کدام از این نانها طعم ومزه خاصی خود را دارند
مثنوی ویروس کرونا
خبر آنلاین - ۲۰ فروردین ۱۳۹۹
قسمت اول کرونــــــــا ای پلیــــد مـــادر زاد خـــاک عالــــــم بر دهان تو باد این چنین نام نیـــک زیب تو نیـست تـــــاج، لایق بر مقــــام تو نیست صورتی خوب داری و و قشنـــــگ در درونت نبـــاشد جز... قسمت اول کرونــــــــا ای پلیــــد مـــادر زاد خـــاک عالــــــم بر دهان تو باد این چنین نام نیـــک زیب تو نیـست تـــــاج، لایق بر مقــــام تو نیست صورتی خوب داری و و قشنـــــگ در درونت نبـــاشد جز نیــرنــگ این چنین نام کی تو را زیـب است حمله ات بی صدا و بــا ریب است ز تو بی رحمتر چه کس دیده است این چنین نــام را که بگزیده است من ندانـــــم از کجـــــا آمده ای چینی ای یا ز امـــــریکا آمده ای هرچه هست جنگ قدرت است کنون برتری هـــا به ثروت گشتــه فزون اقتصــــاد هر زمـــان هــدف گردد جان انســــان چه غم، تلف گردد! امریکـــا مـــدعی است منــــم اول چین هم قهرمــــانی است بین دول امریکــــا خواست چین عقب ماند چیـــن هم خود رقیــــــب میداند! زین میــــــانه بسی دو ســــر بازند نه سـلامت نه اقتصـــاد خود سازند! الغــــرض فتنـــــة بزرگی تــــــو دژخیـــــمی و همچـــــو گرگی تو! بِدَری هــــــرکه بر ســـــر راهت بنشینـــــد، شود چو همــــــراهت هستــــی آیـــا تو دست ساز بشــر یا که ویروسِ در طبیعتـــی یکـــسر؟ هرچــــه باشــد جهان گرفتار است حـــــاصل کرده ها و رفتـــار است تو بــــلائی که خود ساخـــــــته ایم یا که شمشیر که خود آختــــه ایم! ز تو بی رحـــمتر به مــردم کیست؟ رحم و احســــان در مرام تو نیست! تو ندیـــــدی که ملت ایــــران در جهـــــان گشـــــته یکــــة دوران به مصــــــائب صبور و پـــابرجــا نه که اینجـــــا، بلکه در همه جـــــا گشتـــــه تحریـــــــم ملت ایران ز طرف هــای بیبُن و وجـــــدان مدعی های برحقــــــوق بشــــــر بین چه ها میکنند ز پستی و شـــــر این نه تحریم، جنایت جنگی است قصدشان چیست بسط دلتنگی است کرونــــــا! ظالـــــــم تبـــه پیـــشه زدی برجســـــم و هم بر انــــدیشه نشنیــــدی که سال مـــا چـون بـود مردمــان حالشــــان دگرگـون بود؟ گر نــــدانی بگــــویمت اکنـــون ایکه داری هـزار و یک افســـــون نــــود و هشت سال حادثه هاست بستــــــر بیامـــــان فــــاجعه هاست از همــــان اولش به ما چه گذشت بر گلستان، ســـــاری و ری و رشت هم لــــرستان، یـزد و خوزستـــان شده درگیـــــر سیــــل بی بنیـــــان خانـه هاشـــــان به آب و گل توأم همــــه فریاد، شیـــــون و مـــــاتم خونِ مـــــردم به جوش آمده بود بهــــر خدمت خروش آمـــــده بود همـــــــه ی مــردم دلاور مــــــا نگـذاشتنــــــــد هــــم وطن تنـــــها تازه از آب و سیـــــل بنیــــان کن نشده فـــــارغ، جان نیـــامده به تن، زلــــــزله های مهیــــب گاه به گاه حـــال رنجـــــور خلق کرده تبــاه بعــد آن نوبتــــش به بنــــزین شد کام هــــا تلخ تر، نه شیـــــرین شد ناگهــــان قیمتش سه بـاره بگشت خلق مــــا عاری از چــــاره بگشت همه داننــــدکه بنزین ارزان است لیــــک بیچـــــارگی فــراوان است عده ای ســــودجـو و غـــــارتگـر فتنـــه ها کــــرده با حریــــق و شرر همه جا سوختنـد به آتش خشم بهر مردم نه ســــر بماند و نه چشـم عــــده ای ســـــاده و بدون گنـاه شده مجروح و کشتــــه در همه جـا زین میــان شــــاد دشمن بدکــار خـــارج و داخـلی شده همکــــــار بس پیــــام ها که رد و بد گردید نقشه هـــــا بهـــر داخلی می چیــــد تا که دولت به وضع چیـــره بشــد بس خســـارات به شهر دیــــده بشد لیــــک شکر خــدا ورق برگشت بـر تبهکـــــارِ دون مسلــــط گشت خـود دولت هـــــم مقصـــــر بود او مقصـــــر، نه اینکه قاصــــــر بود کی توان ایــــن چنین باور داشت رأس جمهــــور هم زان خبر نداشت بــــا شعــــــار فضــــــای آزادی دشمنـــــان بَین هــــم گــــرا دادی انتــــــرنت بعد مدتی قطــــــع شد با خســــــارات فتنــــه ها جمع شد زان پس آرامشی به شهــــــر آمـــد آشتــــی بودکه بعــــــد قهـر آمد ناگهــــــان وقعــــة دگـــر رخ داد بس نفس از شمـــــاره باز استـــاد شد عیـــــان حمـــــلة خبیثـــــــانه ز تـــــرامپ مرد پست دیــــــوانه خبـــــر قتل رهبــــــری جانبــــاز پس برافتــــــاد پرده هـــــا از راز کُشت با راکتــــش به نیمـــه شبی مرد مــــردان، دلیــــر، حق طلبـــی نه به میــــدان جنگ، چون مردان بل که بدتــر ز راه و رســــم ددان تـــــرور جمعی از نکـــــومردان افســــران شریف و با وجــــــدان قــــاسم در بینشـــــان نگینی بود او نـــــه وابستــــــة زمینــــــی بود فکــر و ذکرش صلاح منطقه بـود مقـــــدمش بهر رفع غـــــائله بود نام او لــــــرزه بر عـــــدو افکند می گسست از تبارشــــــان پیـــوند داعشی را که امریکـــا ساخته بود به سه ســال تار و پودشـــان بگشود او نشان داد چهـــــره ای ز انســان کشتـه شد آن زمان که بُد مهمـــان میهمــــــان رسمی عـــراقی بـود او به حـق جــــان خود هـدیه نمود تــــرور دولتی چنیـــن که شنید؟ کـــدخدا خویشتن تفنــگ کشید گفت فــــرمان قتــــل خود دادم خــــونخـوارم، نــه آدمیـــــزادم راستـــی ادعـــای صلـح جوئی می ســــزد بهــر او؟ چه میگـویی! واقعـــــاً اوست قهـــرمان جهان پس چــــرا بود ز یک نـــفر ترسان؟ این چنــــین حمــــلة وقیحــانه نه خــودی کــــرده و نه بیگــــانه! در قدیـــم جنگ ها قواعد داشت رسـم و آداب، بس فـــوائد داشت بُد شجاعت یک از صفـات بشر نشمــــرند بزدلی به رســــم هـــنر شد شهیـــــد قاســــم سلیمـانی منطقــــه پر ز خشــم و طوفـــانی مردمــــان در غــــم شهـادت او می زدنـــد بر ســـر و سینــه و رو نه به تهــــران، قـــم یا کـــرمان بلکـــه در کل کشـــور ایـــــران هـــم عـــراق و یمن، یا کشمـیر گو به دشمن تو از غضــــب بمیـر! جمـــع میلیـــــونی مدافـــع اوی همه جا، کشور و بـــرزن و کوی ازدحـــــام جمعیت در تشییـــــع بـاز آورد حـــــادثه ای فجیــــع اتفــــاقی عجیــب درکـــــرمـان دل ملت دوبــــاره شد به فغــــان عــده ای کشتــه گشته یا مجروح سوء تدبیــــر را بدان به وضـــوح الغرض بعد این جنــایت محـــض همه یکدل شدند ز جمع و ز بعض نبض وجـــدان به هوش آمـده بود خون به رگهـــا به جوش آمـده بود همه فــــریاد انتقــــام سـر دادند عــــده ای قــول آن خبــــر دادند بایــد امــریک زین خطّــه برود او چــــرا نفـت منطقـــــه ببــرد؟ هفتــــه نگــذشته بود زین کشتـار سیــــلی محکــــمی بزد ســـردار ضـــرب شستی بُد از سپاه بزرگ بر حــریم عدوی همچــون گرگ خاک عین الاسد به توبره کشیـــد ضرب شستی چنان، کس نه بدید قدرت کـــدخـدا به چــــالش شد توأم اضطــــراب و نـــالش شــد قبـــل از آن هم سقــوط پهپـادش بود در خـــاطرات و در یــــادش خـــواست تا پنجـه در پنجـه شود التیـــامی بر آبـــروی رفتـــه شود گفت میزنـم پنجــــه و دو اثـــر تـــا کسی کی نمـــاید فکر خطــر لیک به سـرعت عقب نشینـی کرد نَبــُـدش چــــاره ای جز این نامــرد وا اَســف این غرور لطمه بخورد قلـــب ملــت از آن بســــی آزرد اشتبـــــاهی به سهـــو رخ بنمــود یک هواپیما در فضـا سقوط نمود دل مـــردم از آن بشد غمــــگین زین خطـای بزرگ و بس سنگین نگذشت مــدتی بر ایــــن کشور تا دوباره رسیــــد زنگ خطـــــر الغرض بـــرف هم ز راه رسیـــد قطــع کرد در شمـــال نخل امیـد برف پوشـــــاند راه و هم خـانه مردم از هــــم جـــدا و بیگــــانه راه و خـــانه به زیر بهمن و برف سیلِ یـاری ز خـلق جان برکـف آخـــرین صدمه از قبــال تو بود کـــرونا! رسـم بدسگــال تو بود ضــربة آخـــرین ز تو خوردیم ره بهجــــائی دگر نمیبــــردیم تو شبیخــــون زدی به قلعـــه ما قلعــــة بی حفـــاظ و نـرده مـــا یاد جنـــگ بزرگ هشت سـاله خـــاطرش زنده شد به هرحــــاله جنگ تحمیلی گرحدودی داشت جنـگ تو این حـدود را برداشت کل کشور بشد صحنــــة جنـگ جنـگ، لیک نه با تیـــر و تفنگ نشــــر ویـــروسِ تو اَیا کــرونا برده احـــوال مردمـــان به کمــا همــه از همـــدگر میتـــرسند حال از یکــــدگر نمی پــــرسند تو نمــــودی به مـــــا عجـز بشر کـه بُوَد عــــاجز از تحفّـظ شـــر مردمـــان یاد روز رستـــــاخیز میکنند، کز بــلا کجاست گریز! همــه از همـــدگر فرارکنــند همــــدلی را کجــــا قرارکننــد؟ ترس و وحشت بجان مردم بین همه هستنـــد به همـــدگر بدبیـن گـــرکُشی هرکسی تو مستـــانه میکنــــند دفـــن او غریبــــانه نه مراســــم براش میگیــــرند همــه گویی ز جـــان او سیرند! لیـــک باید با تو مبـــارزه کـرد هستی ات را به جِدّ مصـادره کرد درصـــف اولـــش پزشکـــانند ناجیــــاننـد، مـــرغ طوفــــانند پاکبـــازان دست ز جــان شسته بیصــدا، نازنیـــن و وارستـــه عـالــم اند و مجــاهدند به حــق کس نگیـــرد به رزمشــان سَبَق در کنــارشان به حق پرستـــاران بلکه مجمــوع جمــعیِ درمان هم سپـــاه و بسیج و هم ارتش نیــــروی انتظــــام بـــــا ارزش مردمــان نجیب و نیـــکمنش که به حق شهــره اند در بخشش هم ز مال و ز جان خود گذرند همه سختی به جان خویش خرند نام نیـــکی ز خویش بنهـــادند در قلـــوب همـــه، ســرافرازند کــادر درمان ببین چه مظلـومند با همه عشق و شور، محــرومنـد هر چه فریــاد کردند آی مردم همـــرهی، تـا شود بـــلایا گـم خـــانه مانید، هان! سفــر نروید گر که رمز ســــلامتی خواهیـــد گوش جمعی کجا بدهکار است مغزشان گو که گیر اطـوار است راست گوینــــد این بلا هـرگز نرود تا صفـــــا شـــود بـــــارز لیک بایدخطای خود را گفت چیست رازی که جمعی آن نشنفت رخنــــه ای در مدیریت بـاشد یا که عیـــب در صمیـــمت باشد چون که تصمیم فاقد عزم است گوئیـــا با خیــــال در رزم است گفت قـرنطینه هست رسم قدیم چیــن چرا کرد ما نمیدانیــــم! مــــا به آزادگی بهــــا بدهیـم ما حمــایت کنیم ز عقــل سلیم ما قرنطینــه ای نخواهیم داشت منع بررفت و شد کسی نگذاشت! کـــادردرمان ولی مخالف بود کــان بر قطــع سفـــر مؤالف بود این تشتت ببیــن تو در تصمیم شده مخلوط هم صحیح و سقیم توصیـــه کی به مـــا جواب دهد هشـدار سود کی به خواب دهد؟ لیک بعــد از گذشت یک ماهی بعــد بسیـــار اشک و هم آهـی کشتـــه دادیم از کسـان بسیـــار غــم در سینـــــه ها بشــــد آوار از پزشکـــانمان شهـــید شـــدند در حیـات و ممـات سعید شدند رفتــه رفتـــه مدیـــر شد آگـــاه تا که شد آشکـــار راه از چـــاه الغـــرض مـا به حق خطــاکاریم در جـــدال با تو مـا گنــهکاریم حمــــله ات را به جـــد نگرفتیم با تعــارف به جنـــگ تو رفتیــم! هی گفتندجنگ ویروسی است توصیه ترک دست و روبوسی است بعضی گفتندحمله ای نیست بکار ول گشتنـــــد بی غــم و بیعـار عــده ای هم که با تو هم دستنــد بی شعـــورند یا که بد مستنـــــد میروند از دیـــار خود بیــــرون خودرو در راه ها ستــون بهستـون بـا تعــــارف نمیشود حـل کرد لازم است قاطعیـت از زن و مرد لیک وقتی مدیریت لنگ است عوض امــر بحث فرهنگ است، کی شود با چنیـــن خطر جنگید منتشــر چون که شد اسیـر شدید حمــله ات گر که آوَرَد بحــران لیک تصمیم بد دو صـد چندان ضعف تصمیـم یا که تأخیــرش هر دو فرصت دهـد به تکثیـــرش غصـــــه ها در قلوب میمــــاند عاقبــــت را خــــدای میدانـــد کاش از چیـــن مدیــــر می آمد یا مـــدیر سـر به زیـــر می آمــد! گر طبیبیـــــد شمــا چرا آنهــــا راه تعییـــن میکنند برای شمــــا در حقیـــقت دو مشکـــل عمده بر سر راه حــل چه بد مـــــانده زان یکی ضعف در تحلیـل است وان دگر ذهنهایِ تعطیــل است عده ای مرتجــــع زبان نـــــافهم حـرف از اجتمـــاع زننـــد به هم به سفـــر میروند چه بی پــــروا مـرضی نیست گوییـــا نه بــــلا بعضی گویند این خرافات است دین حق فاقـــد مبــالات است!! که خـــدای بزرگ اگر خـواهد با دعـــا دفع این بــــلا شـــاید! غــــافل ازآنکه حق تعـالی گفت کــــارها با سبب نمــــایم جفت ای که بر اعتقــــاد تو میبــــالی سیــر در سیــره کن مه و سـالی سیــرة اهل بیـــت خود بنــــگر که چسـان دفع نموده از خود شر از طبیبـــــان بهــــره می بـــردند هـم دعــــا را بجــــا فـــرمودند ترساین استکه دوره طول کَشد مــــردم بی پنــــاه ز بیش کُشـد پس خـــــدایا تو دفع شـــر بنـما طاقتـــی نیست رحــم کن بر ما قسمت دوم کــــرونا ای تو دست غیب خدا گـــرچه جانـها رساندی برلبها نقطــة عطفی در جهان کنـــون حیـــرتم چه جَهـَــد ز تو بیـرون بین چه کردی ویروس بیجان! تـو به هم ریختـــی همـــة جهـان گوئیــــــا انقـــــــلاب آوردی هشیــاری بعــد خــواب آوردی یک تلنــگر زدی به نظــم نوین هـان! کجــایید نظم نبــاشد این! چیست این جــامعه جهـانیتان حـــاصل مغــــز بس روانیتــان لیــــک کارزارت به موقــع بود در هجــومت بسـی فوائـــد بود می شمــــارم فوائـــدی زینهــا گر شمــار بیش باشد از صـــدتا میشمـــارم زین قبیـــل چندی تا که عـــاقل بگیـــرد زان پندی ۱ اولـــش کردی زنده یاد خــدا او که همـــواره رحـم کند به ما قـدرت او هماره در بَرِ ماست لیک غفـلت هماره در سَرِ ماست وقتی اوضـاع عادی است بر ما فــــکر الله نیـــست در دلــــها وقتی سختــــی به معرکه پایــد منتــــظـر تا که معجــــزه آیـد بشنـــاسیم خــدا به معجـــزه ها نظــم کی ره نمودهاست به مـــا فکرکردیم همیشه اینجور است غافل از آنکه امر و مأمور است دست غیـــب خـدا در همه جـا گر نبینـیم خطـــا بود از مــا این نشــــانِ غفلت بشــــر است کو عاجز ز درک خیر و شراست زین سبب در شرایــــط عـــادی مردمـــان غرق مستی و شادی شــادی آنست که حق مدار شود بهــر مردم خیــــر بسیار شود شادی آن نیست که با مهار همـه مردمان بنگری چوخیل و رمه بکنــی ظلــم تا دلت خــــواهد! ظلم ظـــــالم یقین نمی پـاید! با امــامان هم چنـــین هستیـــم مخلصیــم وقتی دردمند هستیم خواهیم زآنان رفع مشکل خود حـل مشکل، بی جهت، بیخود نه به دنبــال کوشش و سبیـــم(۱) بی جــهت زآنهـــا شفــــا طلبیم لیک الله کمـــک کنــد به بشر بعــد اسباب، چون شود مضـطر(۲) کمک خاص گاه اضطــرار رسد بعـد کوشــش و پشتــکار رسد زنـــده کردی به حق یاد خــدا کـــرونا! بر همــــه و هم بر ما ما که در بنـــد نفس گرفتاریم شکـــر نعمت بجـــا نمی آریم تو نمـــودی به ما که غیــر خدا هیچــکس دل نمیدهــد بر ما ۲ زنــــده کردی یاد رستـــاخیز تا که مردم شــــوند اهل تمــیز تو نشــان دادی جلوهای از آن بهــــــر دارند هذرهای ایمـــــان زن و فرزند، قوم، یا خویشــان همـه عاجر بُوَند چو درویشــان همه از همــــدگر فرار کنـــند(۳) کی کجـــا وعده و قــرار کنـند همـــه درگیر کار خود شده اند منتظــــر بر بـــــلای نــامده اند ۳ علــم و ایمــان همه به تو دارند بهــر دفعت چه حیـــله می آرند ذره بیجان و ریز و بیمقــدار بین گذاشته همه جهـان سر کار اینکه گوییم که ره فراوان است هست زایمان که بس درخشان است مگرایمان چه هست علم به غیب که برون سازدت ز شک و ز ریب اعتقــــاد به غیـــب ایمان است(۴) دست غیب درجهـان پنهان است علم انـــدر جهـان هنرمند است مرد مؤمن به آن خردمنـــد است علم و ایمان دو یار همــــراهاند بهــــر آنان که نیست گمراهاند ما ز آنچــــه ندیده میترسیـــم زآنچه خود دیده هم میپرسیم عمــل و علم با هماند همـــره کی ایمـــــان رود بهدیـــگر ره تو اگــر ظاهـــری ز شیء بینی باطنـــــش را دگـــر نمیبینی همـه بیننـــــد ظـــاهر از دنیــــا پس بگــــردند غــافل از عقبا(۵) باطن هـر پدیده غیـب است آن گر قبـــول میکنی بود ایمــان این همه هست پدیده ها به جهان تو عیــــان بیــــن پرونــدة آن ۴ قطــع امیـد ز یـــاری دگــــران درس دیگر ز تو است با یــاران جز خــدا کیست کو بود یــاور حرف اول بــُـوَد و هم آخــــر(۶) این زمان کی کسی امیدوار است زانـکه او با «کوید» بیمار است هیچکس نیست مـدد رساند مــا وقت بحــران شسته دست از ما یا که فــــردا اگر گرفتـــــاریم هیـچ نگویند مـــا پرستــــاریم! خـــوب دادی تو مــا را درس ای تو نادیـــــده ذرة نـــــو رس هرکسی فـــکر زار خــود دارد کی دگر بحث ژست و مـُد دارد گر خبـــر شد که گشتی آلوده غــــافل از تو شود ز شـــــالوده ترس از ابتــــلای خـــود دارد تـا مبـــادا بـــــــلا بر او بـــارد همـــه در فکر کار خود باشند نه به یــــاد پـــدر نه داداشنـــد مرگ در این زمان چه بدبختی است هرکسی شاهد نگونبختی است بار خــــدایا مرگ ما اینســان مپسنـــد بر من و همة کســـان ۵ بازگشت همــه به خوف و رجا(۷) درس از تو بود یک از صـدتا ما همه لـــمس کرده تنهـــایی بی کسی، غربت و من و مایی! تو به ما فرصتـــی نـــکو دادی تا کنیــــم فـــکر بهر امـــدادی نکنیـــم جز به کار خود تکیـه بخصـــوص در جهـــانِ آشفته بازگشتن به خویش وخویش اسیر ارمغـــــان بود گرچه با تأخــیر این درس است درس انسان ساز که به غیــــر خـــدا مشو دمسـاز ۶ زندگی را سبــــک نــو دادی راه و رســـم دگر تــــو بنهادی در خـرید و سیـاحت و خوردن در معـــاش راه ســاده بگزیدن نخـــوریم هر غـــذای آمــاده رو به ســـوی غذای بس ســـاده خوردن فستفود کنـــار نهیـم این عــــادت ندارد فرد فهیـــم از تجمــــل به جــــد بپرهیزیم با دروغ و دغــــل بستـــــیزیم راه اســـــراف را نپیمــــــاییم عقل و دانش همــــاره افزاییـم غیبـــت دیگران دگــر نکنیــم اکتفــــا مــا به مـاحضر بکنیم حسـد و حرص خنده آور شـد لطف و احسـان دوباره باور شد فرصتـی تا به خــــانه برگردیم دوستــان! درپیچه میگردیم؟ فرصتــــی بهر گفتــگوکردن بین اهـــل و عیـــــال سر بردن هی گفتنــــد کـــار نشد دارد این رسومـــات بحث خود دارد کی کجامیتوان ز رسم گذشت بیـن هفت ما گرو ست به هشت رسم مهمـانی را عوض کردی تعـارفات را بی غـــرض کردی بس کنیدهان! چشم وهم چشمی دور سازید کینــــه، یا خشـمی دورکــاری دوباره زنــده شده زندگیهــــا قرین خنـــده شده به مشــاغل اگرستم شده است در عوض گو هزینه کم شده است ۷ رونقی یافت فضــای اینترنت یا جهــــان دگر که بـــاشد نت گرچه نامش شده فضای مجاز به غلط، آن حقیقتی است ممتاز باید آن را به جد تلقـــی کرد بهره گیرند همه از آن زن و مرد سبـــک دیگر برای آموزش شده آماده پس کنیــــد کوشش خرج تعلیم بین که کم شده است اخم سوداگران به هم شده است هـــان! آموزش در فضای مجاز فرصتـــی مغتنـــم بود، ممتاز بهـره بردن از این فضا فرصت باشـدش بر همـــه، نمــــا دقت ۸ تو نمـــودی فنــــاوری به جهان بی اثــــــر هست در گَهِ طوفان گــــاه طوفان برکَنَد همه چیــز گـــاه ویــران به ذرهای ناچــیز این زمان ای تو میکروب کوچک بی اثـــرکرده ای تک و واتک تو بگفتی به قلــــــدران اکنون بهــره گیرید ز ابـتکار و فنون! کرونــــا حمله ات دگــر باشد علـــم و فن فاقــــد اثــر باشد صاحبــــان سلاح های عظیم آنکه دنیــــا بکردشـــان تعظیم همه گویندکجاست فرعون ها پس چه حاصل زگنج قارون ها کـی مؤثـــر غـــرور فرعونی یا کنـــد چـــاره مــال قارونی کردی رســـوا قلــــدران بشر گرچه گوش ها زکبـرشان شده کر در بَــرِمیـــکروبی بی مقــدار همــه بیچـــاره گشتهاند و نزار این همـــه اُلدروم که بشنیـدیم پیشــرفته صنایع که بخریـدیم «ماچنین میکنیم درجهان وچنان» بس کنید! ضعف میکنید نهان صاحبـــان سـلاح بنیـان کن! بس کنیــد فتنـه، کـم دادِ سخن بسکنید عربده بس است تزویر حیــله هاتان کجا کنـد تأثیر! «میزنیم می کشیم بهره کشیـم» نیست فایـده به صـاحب تحریم این هـــمه قدرت کذاییتــان نکنــــد گاهِ ابتـــــلا درمـــان کره خاکی بهرتان شده تنگ بی اثر شد بحث صلح یـا جنگ هان بپاییــــد خود گرفتاریـد فکر چــــاره برای خود آرید! خویش بینیدکه مانده در درمان بهـر تأمین ماسک سـرگردان پولهــــا داده شد برای دفـاع کی کند دفعِ شر سلاح و متـاع تو نمـــودی که قــدرت برتر نیست وقتی بـــلا در آیـد در یاد آن پشه ای که نمـــرود را برده باد و بــروت او یکجا این زمان بیزبان نشــان دادی وقت تعـذیب نیست امــدادی(۸) چونکه طوفان رسیدچاره کجاست رفتِ برکوه هم بدان بیجاست(۹) از اتم تا ستــــاره در جهان خدا گـوش بــر امر آن حـق یکتــا ای بشـــر تا که غفلتی نکنی سعی کن حق دیگری نخــوری این همه ظلم و جورکه می بینی حاصل چیست خودبزرگ بینی ۹ تو نشان دادی ترس اگــر باشد شدنی است کـار و با اثر باشد جبـــر و زور هم به کار می آید صِـرف تشویق نابکار می آید از چه رو گفته اند بشیر و نـذیر(۱۰) با هم اند دو، جـان من پندگیر برمسلمــــان این زمان توجیـــه بایـــدش هم بشــارت و تنبیه ۱۰ این زمان زیست بوم ما شاد است از جنــایات مردم آزاد است گــــازهای کثیف گلخــــــانه کم شـــده، بین هوای مستانه درخبـــر آمده که جانـــوران می زننـد گشت در محل آسان مردم از ترس چون به خانه شدند پس وحوش هم برون ز لانه شدند بس که صیادبا غرض شده است بعضی انـواع منقرض شده است کیــست صیـــاد دون به جهان نیست کس بجــز همین انسان ۱۱ یک تلنـــگر به عالمـان زدهای بـاعث نقد وگفتمـان شـده ای که خــدا خواهد از بشر ایمـان لیک ایمـان بهتجربه است نهان تجـــربه اصل علم انسان است(۱۱) تجــــربه زیر بنــای ایمان است تجربییاکه عقلیسفسطه است(۱۲) بهـر ایمـــان بدان توطئه است تجـــربه بی تعقل بیمعنا است عقــل هم حاصل تجربه هاست(۱۳) علــمِ واقع رؤیت عیـــن است ما بقی هان تراوش ذهن است(۱۴) عالمـان این زمان همه بهیقین پیرو دانش اندکه این است دین بین حـــرمها همه بســته شده علم با دین به یک رستـــه شده ۱۲ عالمـــان علم خود کنند اظهار(۱۵) مـردم خفتــــــه را کنند بیدار دین آن نیست فقط ندبه کنند بهر تحصیل هرچیز گریه کننـد ضجـــه و نالــه با تـلاش بـود تا که آســـایش معـــــاش بود(۱۶) فرقی نیست فـــــرد یا کــشور مــرد باید که باشد دانشـــــور دانشش نه برای خویشتـن است بهر عزت برای مرد و زن است ۱۳ آنکه فقــــر را شعار خود سازد عاقــــبت در میـــان همی بازد فقر آن است که در پیشگاه خدا صـاحب هیچ دانی تو خود را هرچه داری به آن دل تو مبنــد چونکه باید روزی زان دل کنـد غیر این اعتقــــاد خرافات است مدعــی غـرق در گزافات است دیـــن بــاید که روشنــــی آرد مردمـــان را به کــــار وا دارد بایدش رســـم دین نــوین بشود کی شــادی و کی حـزین بشود ۱۴ آنکــــه رهبـــــر بود یا پیشـــوا بایدش زنده ســـــازد راه خدا گرعَلَـــم را بگیـــرد او بر دوش راه عِلم را کجا کند مخـدوش؟ لیک علم تجربی به تجـربه است صحت آن قرین مرتبـــه است اقتضــــای زمــان، مکــان دارد گاه حاصــــل بهبـــار نمی آرد(۱۷) استفــــاده ز تجــــربه هم هجــا بایدش همــــره امیــــد بهخدا بیش از این عالمــــان دینــی ما بنــــگرند رســــم اجتماعی ما گر که فقــه را فقــه روز کننــد حل مشکـــل زآن بروز کننــد ۱۵ کــــرونا ای تو پیک هشیـــاری هشیــــاری به وقت بیــــداری درس مــــردانگی بهمــــا دادی تا بفهمیــــم ما غـــم و شـادی تو نشـان دادی عدل و احسان را نعمت و هــم بلای یکسـان را فرصتـــی تا که خانه بتــــکانیم فــــکر از رســــم بد بـرهانیم حمله ات واقعاًجهانگـــیر است طرز برخورد با تو بس دیر است ۱۶ من در این فکر این چنین سرعت شرق و غرب زیر بار این نکبت این چنـــین ســرعت اشــاعة تو واعـــجب از تو و ادامــــــة تو همه مانده عجب زسرعت نشر سطح برخورد دان به یک از عشر وقتی نشـــر تو ای بلا این است نشر افکــــار بد کدامیــن است شایعـــــه زود منتشــــر بشــود زیـــر الفــــاظ مستــــتر بشـود بیسنـــد هرچـه را کنند شـایع فکر و اخـلاق می شود ضـایع(۱۸) هیچ عبـــرت گرفتــه ایم از این تا بســـازیم رسم شک به یقـین ۱۷ دارم امیـــد ما به خود آئیــــم بیش از این خویشتـن نه بستاییم بعد دفع تو ویــــروس منحــط باز نگردیم دوباره بر ســـر خط گرچه قرآن کردهاست تصـریح گفتــه است آن با زبان فصیــح چون به طوفان رسد کسی ناگاه این زمان بس کنـــد نـاله و آه لیک بعد از نجات و رفع خطــر گشته غــافل، دوباره عـامل شر(۱۹) بارالهــــا به مــا ترحــمی بنمــا نشـــویم تا دوباره از تو جــدا عــــادت بد دوباره نگــذاریم رو به ســــوی هــدایتت آریـم این«رضا»راضی است به تقدیرات رحم کن او به موقف عرصات(۲۰) پیوست ها
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران