اخبار تنبلا

این باران نشانی، این خزان نشانی که دیگر نمی‌آیم
مرد روز

این باران نشانی، این خزان نشانی که دیگر نمی‌آیم

مرد روز - ۲۵ مرداد ۱۴۰۲
آن شب آمد پشت دروازه خانه‌ ما. گفت صد افغانی باید بدهی. خمارم. خیلی خمارم. هرچند در زد، نرفتم ببینم حالش چطور است! امشب صد روپه بده، قول می‌دهم که دیگر نیایم. مهدی، احمق، دروازه را باز بکن. به من صد افغانی بده، تنم درد می‌کند، خمار و درمانده... « تنبلا هر کس به اندازه نیاز خود پول بردارید، میدانم که جیب‌تان خالیست!» با مسعود خجالت ما می‌پرید، از دروازه که بیرون میشدیم، پنج هزار افغانی، دو هزار، یک، چهار و… پول میگرفتیم

آسمانی شدن پدر شهیدان میریان

باشگاه خبرنگاران - ۲ بهمن ۱۴۰۱
حاج سیداحمد میریان پدر صبور شهیدان والامقام «سید محمود و میرحسین میریان» از شهدای روستای تنبلا شهرستان سیمرغ به دلیل کهولت سن دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.شهید گرانقدر میرحسین میریان در سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود و در منطقه فاو در تاریخ ۱۳۶۵/۰۱/۳۱... حاج سیداحمد میریان پدر صبور شهیدان والامقام «سید محمود و میرحسین میریان» از شهدای روستای تنبلا شهرستان سیمرغ به دلیل کهولت سن دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست

نمیرا: بی‌بی و بابا

رادیو زمانه - ۲۷ اسفند ۱۳۹۸
(به یاد شاملو) روی حسرت حصیر روی این خاک اسیر پسرک، نشسته دل‌تنگ روی این زمین دل‌سنگ کفترای بی‌زبون لبِ تشنه، لب بوم می‌شینن با دلِ خون آب به حوض، نبسته بود تن حوض، شکسته بود بی‌بی‌جون، با پای بی‌جون لب حوض، نشسته بود پسرک، غرغرکنون همش هی هوار... «- یه روز از همین روزا … راز مرگ رازقی فاش می‌شه توی چلّه‌ی زمستون روی هر شاخه‌ی خشک گلوی منقار بسته واز می‌شه چیک‌چیکِ چکاوک آغاز می‌شه یه روز از همین روزا … راز مرگ رازقی فاش می‌شه توی چلّه‌ی تابستون از سراشیبی ناودون یخای راز نهفته واز می‌شه چک‌چکِ چکامه آغاز می‌شه یه روز از همین روزا … زنامون، نعره‌کشون زنای نَروکِ  بی ‌نام و نشون دوباره داد می‌زنن، عرق‌ریزون واسه درد زایمون اسبای رستم و تیمار می‌کنن سلطون ‌قلبا رو بیدار می‌کنن همه جا، جار می‌زنن تو پَین‌دری تار می‌زنن تا آب بیاد تو قابلمه غل بزنه هی‌هی‌کنون، قابله خبردار می‌کنن یه روز از همین روزا … مردامون، آوازه‌خون مردای چروک این دور و زمون گلو رو صاف می‌کنن، عرق‌ریزون، تو خماری خیابون دنگ و دنگ، صدا میاد، صدای چتولا میاد از تهِ کوچه‌های تنگ قاه قاه و قیل و قال میاد از تو حموم نمره‌دار فریاد تنبلا میاد یه روز از همین روزا … بچه‌ها،  شادی‌کنون بچه‌های چرک این محله‌مون می‌دون، از این وَرَک به اون وَرَک دنبال چرخ و فلک، الک دولک لی‌لی‌کنون لب جدولای جوب زیر بال بادبادک‌های خیال پُرِ از هوا می‌شه جای سرخیِ فشنگ توی سینه‌های شب، رقصِ رنگِ فشفشه‌های قشنگ تو هوا رها می‌شه یه روز از همین روزا … مرد محل، باباشمل لوطی‌حیدر، در به در بر‌می‌گردن از سفر پاشنه رو ور‌می‌کشن واسه نامردای شر، زیرِ گذر فتوای نعلین و هجوم چکمه‌ها پاشونو ور‌می‌کشن از رو گیلیم مردوما از رو گلوی آدما باباکفاش، دیگه برقشون نمیندازه به‌زور چادر سیاه شب، کنار می‌ره با دست نور پلکای پنجره‌ها، واز می‌شه به سمت نور یه روز از همین روزا … همه اینجا جم می‌شن روی خاک آشنا، پا می‌ذارن پشت بر غربت و غیر دس توی دسّای تنها می‌ذارن پای هر کوهِ کبیر توی هر شهرِ شهیر دس تو دس، داریه‌گون اینو فریاد می‌زنن