اخبار جون مون

خانوم های همدوره من از دوره دهه پنجاه خوب میدونن وقتی صدای یک مرد را می شنیدند که سوال می کرد این آدرس کجاست؟ نباید برمیگشتند و نگاه می کردند. تقریبا همه ما نوجوان های اون دوره، اولین تجربه دیدن آلت مردونه، سر ظهر توی مسیر مدرسه تا خونه،... شاید همشون آلزایمر گرفتن و یادشون نمیاد یه روزی چطوری وحشت رو به جون مون تزریق کرده بودند

 ⁃ پدربزرگ بدو بیا بریم پایین. ⁃ چرا؟ ⁃ زلزله اومده‌ها. همه همسایه‌ها توی خیابونن. پدر بزرگ با آرامش، خرما و سبزی را گذاشت لای نان  لواشی که روی آن پنیر مالیده بود. نان را لوله کرد و  توی کیسه فریزر قرار داد. دل پسر مثل سیرو سرکه می‌جوشید. فعلا پاشو جون مون رو نجات بدیم