اخبار جوونی
«جوونی» در رادیو «مجاز» شد!/نوجوانی در کافیشاپ و دخترانه در پارک
خبرگزاری مهر - ۳۰ خرداد ۱۴۰۲
مسعود رنجبر مدیرگروه ورزش و تفریحات رادیو جوان درباره برنامه «جوونی مجاز» به خبرنگار مهر بیان کرد: این برنامه فضایی پرانرژی، مثبت، امیدوار و با انگیزه فضای شاد عصرگاهی را برای مخاطبین فراهم میآورد. در این برنامه مخاطبین میتوانند بدون واسطه برای برنامه صدا بفرستند و در مورد موضوع برنامه...مسعود رنجبر مدیرگروه ورزش و تفریحات رادیو جوان درباره برنامه «جوونی مجاز» به خبرنگار مهر بیان کرد
جوونی و این همه پریشونی
مرد روز - ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
چندین نسل نتونست جوونی داشته باشه… منبع تصویر در توئیتر... چندین نسل نتونست جوونی داشته باشه… منبع تصویر در توئیتر
گشت و گذار رادیویی در گیلان و یزد
خبرگزاری دانشجو - ۲۶ اسفند ۱۳۹۹
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، عباس پیری تهیهکننده «موج جوونی» درباره این برنامه که نوروز ۱۴۰۰ پخش آن از رادیو جوان ادامه دارد به خبرنگار مهر گفت: «موج جوونی» در نوروز ۱۴۰۰ به دو استان گیلان و یزد سفر میکند و با رعایت شیوه نامههای بهداشتی و فاصلهگذاری فیزیکی،... به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، عباس پیری تهیهکننده «موج جوونی» درباره این برنامه که نوروز ۱۴۰۰ پخش آن از رادیو جوان ادامه دارد به خبرنگار مهر گفت
یک سند منتشر نشده: استبداد، انقلاب، سینما در گفتوگو با غلامحسین ساعدی
رادیو زمانه - ۲۲ بهمن ۱۴۰۲
محمد حقیقت، سینماگر مقیم فرانسه روی نوار کاست سندی در اختیار داشت که تا پیش از این منتشر نشده بود: گفتوگویی مفصل با غلامحسین ساعدی، نویسنده فقید ایرانی که در پاریس انجام شده بود. شخص سومی هم در این مصاحبه حضور دارد که یکی دو پرسش هم مطرح میکند. آره سر جای خودشه یه آدم هایی هستن که فقط به کلام و اینها میپردازن مثل پروین اعتصامی، بعد ولی ادبیات اصیل ایران دقیقا در این قسمته که در خود قسمت چپ دو تا شاخه است یکی ادبیات رو وسیله میکنه برای راه رفتن برای خوردن برای خوابیدن اینها فلان نه، برای ابراز عقیده و بقیه قسمتها چیه؟ بقیه قسمتهاش تبدیل میشه به یه چیز اصیل از توش نیما درمیاد،ها؟ و بعد یه بچه جوونی پیدا میشه این وسط همه جا هست یه کتاب کوچولو چاپ میکنه عکسش هم اون بالا چاپ میکنه بچه یه سرهنگه، بچه این سرهنگ اصلا بیقراره، تحت تاثیر ژاله است، ژاله یه کتابی بود که یه بابایی نوشته بود و این تبدیل میشه به احمد شاملو عمق کویر، جوان عظیم از پا نمیفته که، همه جور زندگی میکنه، آره امثال اینها کم نیستن توی ادبیات ما ما رو دست کم گرفتن دیگه، نه؟ [حقیقت] بین این ادبیات جدید جدیدتر از اون که میگم جلوتر توی فرض کن از سالهای ۴۸، ۴۹ به این طرف آدمهایی که هستن فکر میکنین کدوم هاشون قابلیت ترجمه شدن هست؟ [ساعدی] من واقعا خیلی اصلا صادقانه بگم، یکی از آدمهایی که من وحشتناک بهش اعتقاد دارم یکیش هوشنگ گلشیریه، هوشنگ گلشیری استعداد بی نظیریه، یه اشکال داره، البته به من هیچ ربطی نداره ها، من به عنوان خواننده هوشنگ گلشیری میگم، عجیب خودش رو گرفتار فرم کرده، این فرمالیسم سرفیشن اصلا به درد نمیخوره… بعد محمود دولت آبادی چیز مینویسه، مفصل هم مینویسه، خیلی مفصل مینویسه به نظر من بازی میکرد بهتر بود، چون هنرپیشه واقعا درجه یکیه ولی کتابهاش نف—نفس آدم رو میبره، چقدر آخه بگی که این درخت، راجع به این درخت توصیف بکنی شاخههاش اینجوری بود و خمش اینوری بود، یعنی یه نوع ناتورالیسم عجیب غریبی رو مطرح میکنه [حقیقت] که فکر میکنید دمده شده؟ [ساعدی] به نظر من به درد ما نمیخوره، من اعتقاد عجیبی دارم که هر قدر مختصرتر بنویسی در شرایط فعلی و یه ایده یکتا رو حتی در دو صفحه مطرح بکنی مهمتره، میتونی بپرسی که مثلا این حرف خرکیه، به نظر من اینجوریه، برای اینکه ما زندگی شتابزدهای داریم زندگی شتابزده اصلا [حقیقت] شاید به همین دلیله که امروزه رمان کوتاه باب شده قصههای کوتاه کوتاه بیشتر امروزه طرفدار داره تا یه رمان مثلا ۴۰۰ ۵۰۰ صفحهای [ساعدی] من نمیدونم این رو نمیتونم دقیق بگم، مثلا ممکنه خیلیها هستن که واقعا کتاب کلفت رو دوست دارن، ولی اون چیزی که هست پتانسیل قضیه در اینه که تو مسئله رو مطرح کنی [حقیقت] برگردیم سراغ آثار خودتون، بین کارهایی که تا حالا نوشتید چه توی زمینه تاتر چه قصه و چه فیلمنامه کدومهاش بیشتر خود شما هستین به نظر شما؟ [ساعدی] بیشتر هستم؟ [حقیقت] کدومهاش رو بیشتر شخصا میپسندید؟ [ساعدی] هیچکدوم [حقیقت] اونهایی که تا حالا نوشتید؟ [ساعدی] هیچکدوم مگه خرم؟ مگه مال خودم رو دوست دارم؟ [مرد، دومین فرد حاضر در نشست با ساعدی که نام او معلوم نیست] میتونم چند تا سوال بکنم؟ توی قسمت کار تاتر و تاترنویسی دقیقا از کی شروع میکنید شما؟ [ساعدی] من یه – دقیقا از ۳۴ [مرد] انگیزهاش چه؟ [ساعدی] انگیزهاش که چیزی بود که من نمایشنامه اون موقع چاپ شده بود که مثلا فراوون چاپ شده بود اینها رو میخوندم با یه فرم عجیب و غریبی برای من خیلی جالب بود که آدم مثلا ببینه که توی این جوار هم میتونه حرف بزنه یا نمیتونه حرف بزنه… مشکل بود و آره بعد دیدم برای من راحتتره به ناچار به تمرین دیالوگ پرداختم و اولین نمایشنامهای که از من چاپ شد یه چیز کوتاهی بود در دو وجب مثلا به اسم لیلا چاپ شد [نامفهوم] چاپ شد، من خجالت میکشیدم، اون موقع مثلا که بگم همون قصه مینویسم… تاتر و زرتیشن اسم گوهرمراد رو انتخاب کردم، توی اون داستان اصلا اسم مستعار به معنی کار سیاسی و اینها نبود، میخواستم به من نگن که تو پررویی [مرد] یعنی در واقع استفاده از گوهرمراد با شروع نمایشنامه نویسی باب شد دیگه [ساعدی] من تاتر و چیزهای نمایشی رو با امضای گوهرمراد مینوشتم [مرد] غیر از این مسئله شخصی سانسور مثلا نقشی نداشت توی مسئله اسم مستعار؟ [ساعدی] نه من – یه چیز عجیب و غریبی که حالا اشاره کردی یادم افتاد، من یک نمایشنامه نوشتم فکر میکنم که نمیدونم دیدی یا نه؟ به اسم… «کلاته گل» آره، اونجا… وضع… چیز رو من اندکی نشون داده بودم که شاه چطوری زمینها، رودها رو میبلعه یا قبل از اون [نامفهوم] چیز مزخرفیه، سیاه مشقهای بچگیه، ولی اونجا فکر میکردیم البته سانسور میشه، بعدا سالهای طولانی یه عده اندکی به خاطر یه خاطره عجیب و غریب، من این اسم رو نکندم، خیلی راحت من از زندان هر وقت میومدم بیرون دلم میگرفت، میرفتم قبرستون، من توی قبرستون که میگشتم حالم خیلی بد بود برای اینکه بچهها توی زندان بودن، یه روز رفتم و دیدم یه قبر فرو رفته، غروب بود بیمارستان، میگم بیمارستان منظورم قبرستونه، قبرستون خیلی [نامفهوم] آره، دیدم یه سنگ فرو رفته، رفتم اون سنگ رو کندم و کشیدم بالا و زیرش سنگ گذاشتم و بعد سنگ رو برداشتم و رفتم اتفاقا یه نمایشنامه نوشته بودم اون موقع میخواستم اندکی چاپ بکنم رفتم یه سطل آب برداشتم آوردم پاشیدم روی سنگ با دست شستمش، بعد دیدم نوشته آرامگاه گوهر دختر مراد، گفتم دایی، ما این رو باید داشته باشیم، ولش نکردم دیگه آره، پیرمردها اینجوریاند [حقیقت] الان که در رابطه با سانسور صحبت کردید، سانسور در رژیم قبل به چه شکل بود و اینکه چه شکلی میشد هنرمندها از زیر این سانسور در رن با توجه به اینکه اثر خودشون رو به هر حال بسازن [ساعدی] آره، سانسور در شرایط قبلی حکومتی خیلی خیلی [نامفهوم] کرد سانسور، میزد توی سرمون، توی سر همه میزد، آدم چکار باید میکرد؟ صراحت رو میچسبید، بعد اون وقت همه بر و بچههایی که چیز مینوشتن، حتی من خودم هنوز اعتقاد دارم که جنبه تمثیلی قضایا معتبره و همه به تمثیل پناه بردن، ها؟ و به این دلیل مثلا شعر حافظ به اعتبار باقی مونده، یا شعر شاملو به اعتبار باقی خواهد موند، یا نیما، اینها همه ما به تمثیل پناه بردیم، پناه نبردیم اصلا بدون اینکه خودمون بدونیم، اصلا تمثیلی حرف میزدیم علی گلکار غیر از اون چارهای نبود [حقیقت] به دلیل سانسور بود دیگه؟ [ساعدی] آها، و اون خوب بود و من نمیگم سانسور خوبه ها، یعنی آدم رو ول بکنن، ولو میشه ولی انضباط… انضباط رژیم پدر همه رو درآورده بود دیگه، بعد رژیم یه دفعه متوجه این قضیه شد، مثلا اگه اسم گل سرخ رو میاوردی در یه نوشته، فکر میکردن که آره مثلا اشاره به یه چیز دیگه است، یعنی دونه دونه کلمات رو میچسبید [مرد] عملا یه همچین کلماتی جا افتاده بود از طریق بخشی کار فعالیت ادبی میکردن [ساعدی] نه جا افتاده بود نیست ها، من حرفی ندارم مسئله اصلی یه امر دیگه بود، خود رژیم… فکر میکرد که اون، اون که تمثیل رو نمیفهمید، تمثیل رو اون در کلام میجست نه در مجموعه کلام، مجموعه کلام یه چیز دیگه بود، مجموعه کلام یه امر دیگه بود، اون چی میفهمید اصلا فلان مرتیکه دیوث سانسورچی ممدرضا شاه نمیفهمید [حقیقت] ولی به هر حال یه سری آدمهای کمابیش باسوادی داشتن که اینها کنترل میکردن قضایا رو، نه؟ [ساعدی] چرا [حقیقت] مثلا در زمینه سینماشون من میبینم که یه سری آدمهایی بودن- [ساعدی] آره، آره- [حقیقت] آدمهای باسوادی بودن- [ساعدی] آره، آره- [حقیقت] قضایا رو کنترل میکردن- [ساعدی] آره، آره- ولی خود اونها نمیتونستن این قضایا رو دریابن، دلیلش هم خیلی روشن بود، مسئله سوادشون نبود، مسئله دوگانگی بود، آمبی والانس از یه طرف مثلا فرض کن، من اسم نمیبرم، دلایلی داره که چون یکیشون در حال موت و سکرات و این چیزهاست اسم نمیبرم، اینجا شرایط ماها هم که میدونی که چجوریه این آمبی والانس اینها رو گرفتار یه چیزی کرده بود، از یه طرف روشنفکر بودن، از یه طرف سانسورچی و این—دو شکله شده بودن دیگه بعد یه چیز رو میفهمیدن، یه چیزی رو نمیفهمیدن، یه چیزی رو میخواستن دربیارن یه چیزی رو نمیخواستن دربیارن آره [نامفهوم]، بزرگترین سانسورچی دنیا که من میخوام پاش رو ببوسم گنچاروفه، وای ابلوموف رو نوشت که در یک چارچوب سیاسی از لنین میگه، در همون سانسور بزرگترین کتاب رو نوشت ما نداشتیم، ما واقعا نداشتیم کیها، میومدن سانسور میکردن؟ ابلهها ولی یه سری از این زرتیشن باسوادها رو هم میاوردن اندکی [حقیقت] این سانسور تا چقدر میرفت جلو؟ یعنی تا چقدر جلوی کار یه نویسنده رو میتونست بگیره؟ اگر که به صراحت میخواست حرف بزنه؟ [ساعدی] چوبک یه کتابی نوشته بود کلمات لخت توش بود، کلمات لخت که میگم به سبک ایرونی میگم دیگه، همون موقع اون کتابمون منتشر شده بود اون با هویدا رفیق بود
شهیدان به ممات محمد و آل محمد(ص) رسیده اند
خبرگزاری مهر - ۱۴ آذر ۱۴۰۲
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: مراسم تشییع شهدای مدافع حرم سردار شهید محمدعلی عطایی و سردار شهید پناه تقیزاده امروز سه شنبه ۱۴ آذر با حضور مردم از مسجد پیامبر اعظم (ص) شهرک شهید محلاتی تا مقبره شهدای گمنام این شهرک برگزار شد. در طول مسیر تابوت این... «باید رفت، باید دنبالِ پرچمت تا ابد رفت… باید موند! باید پای این روضهها تا ابد موند… سفر بخیر جوونی؛ که شدی عاقبت به خیر…سفر بخیر به مقصدت رسیدی، مثل زهیر، مبدا هیئت و مقصد کربلا…» میبستند
خاطرات یک بسیجی/ همیشه در صحنه میمانم
خبرگزاری مهر - ۳ آذر ۱۴۰۲
به گزارش خبرنگار مهر، امین توکلی معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران به مناسبت هفته بسیج یادداشتی نوشته که در این یادداشت آمده است: جاذبهی رفتن به مسجد و پایگاه قابل مقایسه با هیچ جاذبه دیگری نبود دوران نوجوانی و جوانی ما را این جاذبه پر کرد و هر... واقعاً هیچ کس مثل ما جوونی نکرد
ماجرای ترس محافظ حاج قاسم از مراسم عروسی
باشگاه خبرنگاران - ۱۶ آبان ۱۴۰۲
بعد از چند جلسه دیدار در خارج از منزل، یک جلسه مادر آقا وحید با عروس بزرگ شان آمدند منزل ما. مجدد تمام مسائلی را که آقا وحید در جلسهی اول گفته بود، مادرشان مرور کردند که مبادا چیزی بر ما پوشیده بماند. چند روز گذشت. با شیرینی و... هر جوونی دید، با خودش بگه
«عزرائیل» برای هشتمینبار به کتابفروشی ها آمد
خبرگزاری مهر - ۱۶ آبان ۱۴۰۲
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «عزرائیل؛ کهنه سرباز» نوشته نیما اکبرخانی به تازگی توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ هشتم رسیده است. «کهنه سرباز» از یک سو روایت حمیدرضا هدایتی سرگرد سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی ایران است و سویی دیگر روایت علی علیزاده، قاتلی مرموز که رد پایش... دنیا، دنیای پولدارهاست دیگه! جوونیهات سعی نکردی با امپریالیسم خونخوار مبارزه کنی؟ با سبیل و اورکت سبز گشاد! اگر جوابت آرهست، وقتشه به کاپیتالیسم سلام کنی! علیزاده لبخند کجی زد
بازدید از کاخ موزه سعدآباد در روز گردشگری رایگان شد
باشگاه خبرنگاران - ۵ مهر ۱۴۰۲
رادیو دارای ظرفیتهای مهمی است که میتواند در معرفی جاذبههای گردشگری نقش مهمی را ایفا میکند، به همین مناسبت برنامههای رادیو که به حوزه گردشگری اختصاص دارد، تقدیم حضور مخاطبان میشود. «سعد آباد» یکی از برنامههای جدید رادیو تهران که در قالب مجلهای تاریخی با ساختار ترکیبی نمایشی به... رادیو جوان و «جوونی که شما باشی» برنامه «جوونی که شما باشی» به صورت هفتگی در روزهای جمعه پخش میشود و این مستند، تلاش میکند تا زندگی در شهرها و روستاهای ایران را به تصویر بکشد و برخی از جنبههای مختلف آن را معرفی کند و به گفتگو با اهالی محل، جوانان و مردم عادی میپردازد
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران