اخبار دوات
«حکایت تاج و دوات» و «شرط عقل» به رادیو نمایش رسید
خبرگزاری مهر - ۲۷ خرداد ۱۴۰۱
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی رادیو نمایش، «حکایت تاج و دوات» به نویسندگی عاطفه مکاری و سردبیری مجید نظری نسب در سال ۴۷۵ هجری قمری رخ میدهد. در آن زمان ایران با درایت خواجه نظام الملک عصر طلایی را سپری میکند اما تشنگان قدرت سعی در...به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی رادیو نمایش، «حکایت تاج و دوات» به نویسندگی عاطفه مکاری و سردبیری مجید نظری نسب در سال ۴۷۵ هجری قمری رخ میدهد
پایان یک لجاجت فرهنگی؛ چرا دوهفتهنامه دوات دیگر منتشر نمیشود؟
خبرگزاری مهر - ۱۰ مرداد ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: مزدک پنجهای، صاحب امتیاز و مدیرمسئول دوهفته نامه دوات طی یادداشتی از پایان انتشار این نشریه پرطرفدار و مستقل در استان گیلان، خبر داد. این نشریه که به سردبیری علیرضا پنجهای، شاعر سرشناس معاصر منتشر میشد، با تولید محتوای فرهنگی و هنری، تحرک دوبارهای به جریانهای... مزدک پنجهای، صاحب امتیاز و مدیرمسئول دوهفته نامه دوات طی یادداشتی از پایان انتشار این نشریه پرطرفدار و مستقل در استان گیلان، خبر داد
تنها نرخی که دوات تحت کنترل دارد نرخ یارانه ملت است
پیک ایران - ۲۳ تیر ۱۳۹۹
تنها نرخی که دوات تحت کنترل دارد نرخ یارانه ملت است فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران... تنها نرخی که دوات تحت کنترل دارد نرخ یارانه ملت است فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران
دوات معاصر «عکس برگردان» و «خانم کتاب» را منتشر کرد
خبرگزاری مهر - ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات دوات معاصر، بهار امسال بجز آثاری پژوهشی چون «اسطوره از باستان تا گردشگری پایدار» دومین مجموعه شعر ابراهیم کارگرنژاد با نام «عکس برگردان» و نخستین رمان حسن جانمحمدی با عنوان «خانم کتاب» را نیز منتشر کرده است. «عکس برگردان» دومین مجموعه شعر ابراهیم کارگرنژاد، ملقب...به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات دوات معاصر، بهار امسال بجز آثاری پژوهشی چون «اسطوره از باستان تا گردشگری پایدار» دومین مجموعه شعر ابراهیم کارگرنژاد با نام «عکس برگردان» و نخستین رمان حسن جانمحمدی با عنوان «خانم کتاب» را نیز منتشر کرده است
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که میگویند
جام جم - ۳ اسفند ۱۴۰۲
آن روز ناگریز که میآیدشعر قیصر امینپور برخلاف بسیاری از شعرهای مهدوی در قالب غزل یا دیگر قالبهای کلاسیک نیست، ضمناینکه در متن و حتی عنوان شعر، اشاره مستقیمی به حضرت موعود(عج) نیست اما شاعر بهخوبی به مخاطبان خود نشان داده آن روزگار دلخواه و آرمانشهری که در انتظارش است،...قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسمدو قطره خون ز لبت در دوات تشنهام افتادکه من به یاد شهیدان کربلا بنویسمصدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم
یک سند منتشر نشده: استبداد، انقلاب، سینما در گفتوگو با غلامحسین ساعدی
رادیو زمانه - ۲۲ بهمن ۱۴۰۲
محمد حقیقت، سینماگر مقیم فرانسه روی نوار کاست سندی در اختیار داشت که تا پیش از این منتشر نشده بود: گفتوگویی مفصل با غلامحسین ساعدی، نویسنده فقید ایرانی که در پاریس انجام شده بود. شخص سومی هم در این مصاحبه حضور دارد که یکی دو پرسش هم مطرح میکند. یه معلمی داشتم به اسم شهرستانی خیلی بامزه بود این فکر میکرد که من انشاها رو میدزدم میگفت تو نمینویسی اون وقت من یه قصهای نوشته بودم به اسم آفتاب مهتاب، معرکه است اصلا اون قضیه که در مجله سخن چاپ شده بود، این آمد در کلاس گفت که همنام تو، یه هم اسم تو در– یه همچون قصهای نوشته خجالت بکش، همینجوری به من نمره کم میداد، گفت این حتما کتابهایی داره تو از اون میدزذی، اونقدر شرمنده بودم که نمیتونستم بگم آقا خودم نوشتم، آره نوشتن یه امر اصراری و اینها نیست ولی وقتی میفتی توش نمیتونی این کار رو نکنی بعد به ناچار میغلتی دیگه آره، منتها بدبختی ما در یک مسئله بود… اون هم در… اندکی این که هی مدام شدیدا پولیتیزه بوده ما بچههای قبل از ۳۲ بودیم، بچههای قبل از ۳۲ خیلی مهم بودن یه چیزی رو تجربه کرده بودن بعد از یه پلی گذشته بودن افتاده بودن توی یه خط دیگه به ناچار—لذا من همه ماها آدمهای سیاسی بودیم بعد سیاست و ادبیات به اون صورتش چون من نمیدونم واقعا فکر میکنم که یکی از بزرگترین چیزهایی که اتفاق افتاد در ادبیات ایران آمیختگی سیاست و ادبیات ادبیات پولیتیزه در ایران از نسلی است که از قبل از ۳۲ شروع کرد و بعد زد رفت مثلا مثال بزنم… [حقیقت] از چه دورهای شروع شد؟ [ساعدی] این تقریبا قبل از چیز شروع شده بود مثلا ۲۷، ۲۹ پایه و قوام گرفته بود بعد اومد و کودتا شد و بعد از کودتا یه اتفاق عجیب و غریبی افتاد و اون اتفاق این بود که مثلا فرض کن که در مورد شعر، یه دفعه یه شعر بدون اسم شاعر در مجله عمومی ایران چاپ میشه به اسم پریا بعد پشت سرش مثلا زمستان اخوان در میاد، پریا مال شاملو بود و هیچکی نمیدونست اسمش هم نذاشته بود بعد یه حرکت ادبی عجیب و غریب به وجود اومد، آدمی به اسم حسین راضی که من نمیدونم الان کجاست، گم و گور شده، مرده، زنده است، چجوریه؟ یه جُنگ در آورد در—دو شماره بیشتر درنیاورد آره، و تونست واقعا یه کاری بکنه، تکونی داد، اون موقع عین ساعت شنی چیزهای ذهنی آدمیزاد از این ور که میریزه به اونور یه همچین اتفاقی افتاد آره، این جُنگ مثلا خیلی اعتبار مهمی داشت اون موقع، الان مثلا فرض کنید که این جنگهایی که بعد در اومد و اینها، اینها در واقع پایهگذارش حسین راضیه، یعنی اولین پایهگذار آنتولوژی ادبیات مدرن خودش بود و خودش هم یه قصه خیلی خوبی نوشته بود که از نظر قصه به نظر من مهم نبود، برای اون موقع به نظر من خیلی اهمیت داشت به اسم «شاخه گل یخ برای یک دیوانه» آره، بعد این چاپ شد بعد پشت سرش مینوشتن دیگه چارهای نبود، قضایا همینجور پیش میرفت و در داغونی و آشفتگی و این چیزها، و ادبیات خیلی داشت برای خودش جا باز میکرد به ناچار آدمهایی که مثلا سیاسی بودن و مخصوصا ضربتی که حزب توده زده بود، آره، بدجوری هم زده بود واقعا، من به جان هر دو تاتون معتقدم که بر و بچههایی که باقی موندن تربیت شده حزب—فرقه دموکرات آذربایجان بودن اینها خیلی مهم بودن، اهمیتشون این بود که اون آزادمنشی و گردنکلفتی و این چیزها رو داشتن نه ذاتا، نژادی و اینها نمیگم بعد روی هم رفته این—از بالا دستور نمیگرفتن [حقیقت] اینکه توی حزب همیشه رعایت میشه [ساعدی] آره، اینها این کارها رو نمیکردن، میتونستیم که ما اندکی گلاویز بشیم به ناچار، چه کار بکنم؟ شروع کردم مثلا قصه نوشتن [حقیقت] اولین کسانی که شروع کردین آثارشون رو خوندن کیها بودن؟ چه ایرونی چه خارجی؟ [ساعدی] یه– من آدمی که عجیب وحشت– خرخره بنده رو چسبید چخوف بود من فکر—فکر میکردم مثلا چجوریه، عین آبه، میگیری توی دستت میتونی راحت بخوری، مثلا قصه شادیاش اصلا دیوانه کرده بود من رو، بعد یواش یواش الکی گرفتار [نامفهوم] و اینها بعد بنده یه بابایی رو دیدم به اسم اولین آدمی بود که بعد از ۲۸ مرداد کشتنش آرامائیس آسمانیان بود، یه ارمنی بود یه روزنامه داشت که—من سه تا بچه بودیم سه تا روزنامه درمیاوردن، «صعود» مال آرامائیس آسمانیان بود یکی «فریاد» بود، یکی هم «جوانان آذربایجان» و این آدم یه بار خرخره من رو چسبید، این ارمنی بود، من میخواستم یه کتاب بخونم، میگفت چرا این رو میخری؟ جنایت و مکافات رو تا نخونی نمیفهمی، من رو هل داد طرف یه چیز دیگه آره، البته از بچگی میخوندم ادا و اطوار که نداشتیم اون خیلی خیلی مهم بود که یکدفعه من غلتیدم دنیای واقعی رو لمس کردم توی داستایوفسکی و این چیزها [حقیقت] تمام این خوندنهای اولیه توی اون جایی بود که شما به دنیا اومدید توی شهرستانی که بودید؟ یا تهرون بودید؟ [ساعدی] توی شهرستان بودیم آره شهرستان من یک سال تمام این رو—باورکردنی نیست یک سال تمام من روزه گرفتم، از پدر پول ناهار میگرفتم برای یه هفتهای یه تومن به من میداد برای اینکه خودش—پول نداشت که پدر و من ناهار نمیخوردم اکبر صبحها یک لقمه نان برای من میاورد ظهر نه، بعد از ظهر با اون کتاب میخریدم و همه چی هم میخریدیم میخوندیم و اینها مثلا اون موقع، عهد بوق رمانهای قدیمی رو برق و اینها هم نبود وحشتناک زیر نور ماه میخوندیم خیلی عجیب بود و به ناچار آدم میفته توی خط نوشتن دیگه، نه؟ برای چی میفته توی خط نوشتن؟ فکر میکنه میخواد نویسنده بشه، نویسنده بودن اصلا بدترین کار دنیاست، آدمیزاد باید زندگی بکنه یعنی چی اصلا؟ قلم و دوات، گشنه لات به خدا دلم میسوزه برات [حقیقت] از چه موقعی دقیقا شروع شد اینکه به شکل مستقل کتاب هاتون چاپ بشه؟ [ساعدی] نه اولش اینجوری نبود، اولش به این صورت بود که حزب ما رو وادار کرد به کار، حزب ما رو وادار به کار نکرد، برای احراز هویت در یک حزب یا گروه باید تو خودت رو نشون میدادی، من مثلا خب فکر میکردم که خب یک حالت عجیب و غریب مثلا شیفتگی یک نوع رومانتیسیسم من رو گرفته بود به ناچار مثلا قصه مینوشتم و این در جوانان دموکرات و نمیدونم روزنامه دانشآموز و دانشجو و اینها چاپ میشد، اون وقت تا رسید به یک مسئلهای که خیلی عمده که دیگه خستهکننده بود دیگه و بعد از کودتا… قضیه برای من جدیتر شد، یعنی تموم راهها بسته شد تا اون موقع من فکر میکردم یه بچهای بودم، میتونم مثلا برم بجنگم، دعوا بکنم بعد یک دفعه دیدم که همه راهها بسته شد چکار کنم؟ قصه باید بنویسم [حقیقت] در اون موقع چند سالتون بود؟ [ساعدی] اون موقع من خیلی جوون—بچه بودم اصلا اون موقع من تقریبا ۳۲ خیلیه، چند سال میشه؟ [حقیقت] ۳۴ سال گذشته دیگه، ۳۳ سال پیش ساعدی] من قصه نوشتنم رو خیلی جدی گرفتم بعد یه اتفاق عجیبی که افتاد بعد از کودتا زرتیش اینها مینوشتیم دیگه فایده هم نداشت هیچ نوع امبیشن و نمیدونم خودخواهی و اینها در کار نبود من فکر میکردم که مثلا نوشتن و قصه نوشتن چه حالتی داره، یه کتابی نوشتم به اسم «شبنشینی باشکوه» بچه بودم و این کتاب وقتی چاپ شد [نامفهوم] مضحک بود بعدها– بعدها فهمیدم که این کتاب که چاپ سوم، چهارم پنجمشون مثلا میدیدم نگاه کردم یهو دیدم که وای وحشتناک بوی چخوف از توی این کتاب درمیاد، هیچ وقت طرف [نامفهوم] و اینها نرفتمها اصلا برای اینکه برای من هروئیسم در ساده بودن انسانهاست، اصلا انسان هر چی سادهتر راحتتر میتونه کاری بکنه والا حقیقت بازو کلفت بکنه و دنیا رو تغییر خواهم داد دنیا رو باید تغییر داد اون یه امر دیگه است دنیا رو انسان— امثال چخوف بیشتر تغییر دادن و داستایوفسکی نمیدونم به نظر من انقلابیترین نویسنده کافکاست، کافکا پدر درآورده، یارو نشسته، همه خیال میکنن کافکا همینطوری زرتیشن تخمیه، به جان تو اصلا پدر دنیا رو این در آورده [حقیقت] چه چیزی توی کار کافکا اهمیت داره برای شما؟ توی کارهای کافکا چه چیزیش اهمیت خاصی داره، برجسته است؟ همه کارهای کافکا [نامفهوم]… برای اینکه کافکا اون دنیای سالم رو به همهمون نشان داده، توی کار کافکا یعنی هیچ کاری نکرده، آدم هر کاریش رو باز میکنه، میبینه این آدم خیلی دقیق همه چی رو میگه وحشتناک اصلا کوبیده چی چی رو کوبیده؟ اول دموکراسی رو کوبیده،ها؟ نه همه چیز رو کوبیده مشروط شدن انسان رو کوبیده، کافکا نشون داده که هر انسانی وقتی مشروط بشه در یه کادری قرار بگیره، مثلا فرض کن عادت بکنه به این اتاق، عادت بکنه به کیفش، عادت بکنه به هر چیزی این رو نشون داده، نشون دادن به اون طرف هم مسئله است و کافکا چون نشون داده، کوبیده کافکا به نظر من تا اونجا رفته که یوتوپیا رو هم کوبیده مثل کتاب آمریکاش توی آمریکا اصلا حسابی ریده به هیکل یوتوپیا توی قصرش، کستل چیکار کرده؟ مساح میاد و با اون دو تا زرتیشن توی دور و برش و اینها میخواد بره توی قصر راهش نمیدن، کافکا خیلی دقیق این کار رو نشون داده که اصلا برای انسان آزادی به اون صورتش وجود نداره وقتی میگه که آزادی به اون صورتش وجود نداره برای انسان و انسان عجیب دفرمه میشه مثلا توی مسخ، گرگور سامسا صبح بلند میشه یکدفعه میبینه تبدیل شده به حشره چسبیده به پشت سقف مثلا، ها؟ چیه گرگور سامسا؟ یه دونه شاگرد تاجره، نشون میده این رو اصلا ادبیات… هر نوع ادبیاتی بخواد مثلا سوراخ رو باز بکنه و از اونجا تیربار بذاره، اون ادبیات نیست ادبیات واقعی مال کافکاست مال داستایوفسکیه، وقتی راسکلنیکف رو مطرح میکنه داستایوفسکی یا مثلا وست، افسانههای وست اون نویسنده آمریکایی توی اون دلشکستهها و اینها این حرفها رو میزنه، آدم میبینه تا ظلمت رو نبینی برای شک – شکستن اون ظلمت کاری نمیکنی و این یک مسئله خیلی خیلی عمدهای است در ادبیات ما که مثلا به عنوان مثال بخوام بگم بوف کور هدایت از این نظر فقط اهمیت داره، بوف کور هدایت دقیقا دوران خفقان رضا شاه رو خیلی راحت ریخته بیرون، تعمدا هم این کار رو نکرده، ممکنه یه تیکهاش رو تو بپسندی یه تیکهاش رو نپسندی و اینها فلان ولی این آدم آمده این کار رو کرده و زده اصلا پدر درآورده [حقیقت] در همین رابطه آدمهای مهم توی ادب ایران به نظر شما کیها هستن؟ چه -در همین دوره فرض کن ۵۰ سال اخیر ادبیات مهم ایرونی؟ لیترچر… [ساعدی] ببین یه مسئله خیلی مشکلی رو مطرح میکنی ولی من خیلی خوب جواب میدم [نامفهوم] اون هم هی– گفت اذیتتون میکنیم و اینها من خودم کتاب چاپ شد به اسم تهران مخوف به نظر من، من بچهای خیلی بچه بودم این رو خوندم ظاهرش توصیفی بود برسم به یه رمان خیلی بعدها حالا از حافظه میگم خیلی کار عمدهای بود اون رو مشفق کاظمی نوشته، ادبیات ایران بدبختانه دو جور بود خیلی دقیق، مثلا قیچی شده یه تیکهاش چسبیده بود به اونور یه تیکهاش چسبیده بود به اونور یه حجازی و نمیدونم دشتی و اینها بودن، ماتحتشون یه جای گرمی اندکی جا خوش کرده بود یه عده هم بودن امثال هدایت، هدایت مگه نمیتونست؟ یا فرض کن نیما، نیما وقتی ما کارهاش رو درمیاوردیم و اینها رو میخوندیم اینجا نوشته بود که مثلا خرج غذاش چقدره، اونورش هم شعرش رو نوشته بود پشت یه پاکت سیگار آره، آدمهای عمدهای که واقعا بودن همیشه چپ بود
آقای وزیر! چه شد که با دستمزد ۲۷ درصدی، بازهم به تورم ۴۵ درصدی رسیدیم؟
آفتاب - ۲۰ آذر ۱۴۰۲
آفتابنیوز : افزایشِ ۵۷ درصدیِ دستمزدِ کارگران، تورمِ ۲۹درصدیِ پایانِ اسفند سال ۱۴۰۰ را به ۴۵درصد رساند! این جملهی عجیب و پُرنقض را وزیر کار در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) گفت و تأکید کرد که افزایشِ ۵۷درصدیِ دستمزدِ سال ۱۴۰۱ از آن جهت که سبب افزایش نرخ... از آنجا که دوات نمیتواند هزینههای خود را کنترل کند، و از طرفی، چون در تأمین منابعِ لازم برای هزینههایش ناتوان است، در نتیجه دچار کسری بودجه میشود
همه چیز یعنی مردم، انسان و اجتماع
رادیو زمانه - ۱ آذر ۱۴۰۲
سیدعلی صالحی سیدعلی صالحی، شاعر نامآشنا، زادۀ روستای مرغاب از توابع ایذه بختیاری در استان خوزستان است و از اینرو به مکتب ادبی جنوب تعلق دارد. او یکی از بنیانگذاران جریان «موج ناب» در شعر سپید است که در سال ۱۳۵۷، از این گروه جدا شد و به زبان... قاری بالای منبر به شیوه دیکته گفتن امروزی و به آهستگی و تکرار، متن را عبارت به عبارت میخواند و طلبهها و علاقهمندان جوان با دستک و قرطاس و نی و دوات عبارت به عبارت را مینوشتند
سهیلا و عصیانهای بیفرجامش
رادیو زمانه - ۱۷ آبان ۱۴۰۲
افروز جهاندیده «افروز جهاندیده» به روایت شناسنامهاش «گلافروز جهاندیده» از سال ۱۳۹۰ نویسندگی را آغاز کرده. به گفتهی خودش نویسندگی را وقتی شروع کرده، مثل هر نوقلمی در جشنوارههای داستانی شرکت میکرده است. «چندین جایزه ادبی، مقام، لوح و از اینجور چیزها،» نصیبش شده است. نخستین کتابش مجموعه داستانیست... نخستین کتابش مجموعه داستانیست به نام «زنی که صدای انقباض موهایش را میشنید» سال۱۳۹۷ با نشر «دوات معاصر» متولد شد
نستعلیق عروس خطوط اسلامی
باشگاه خبرنگاران - ۲۲ مهر ۱۴۰۲
تا هنرمند خوشنویس خود را از تیرگیهای اخلاقی و عرفی رها نکند و قلبی صاف و ضمیری روشن نداشته باشد آنچه ترسیم میکند نیز صفا و شان نخواهد داشت و این از عجایب این هنر است. اگرچه زیبا نویسی تقریبا در همه جوامع بشری به چشم میخورد، اما در... هنرمند خوشنویس آن هنگام که درب دوات را باز میکند درب تمام ناملایمات زندگی بشری را میبندد و با شور و لذتی غیر قابل توصیف، مشغول به خلق زیبایی میشود
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران