اخبار قرمساق
شهید فخریزاده با علم، تولید قدرت کرد
جام جم - ۹ آذر ۱۴۰۲
هیچ فرجامی جز شهادت زیبنده این شخصیت بزرگ نبوددر این مراسم، سردار محمدقاسم ناظر، مدیرعامل موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاعمقدس در سخنانی از شهید فخریزاده بهعنوان بزرگمردی یاد کرد که به معنای واقعی کلمه مجاهدت فیسبیلا... را در طول حیات پربرکت خود متبلور ساخت و گفت: بهراستی که هیچ... شعرخوانی علیرضا قزوه درچهارمین همایش ادبی فخر ایران کاسب تحریم لم دادهست بر سجادههامیخورد تا هفت پشت از لقمه آمادههااف به این اصحاب فتنه، تف به این تکرار شومآن سلبریتی جماعت، وین مخنث مادههادستشان با تولههای خرس در یک کاسه استمیزنم چون شیر امشب در صف وادادههاباده پنهان خوردهاند و باده پنهان میکنندنعرهاش باقیست، داد از مستی آن بادههاروزگاری شد که در موج بلا افتاده استبا گرفتاران دنیا، کار ما آزادههاآنکه از دیوار میترساند مردم را کجاست؟بازی جمعی قرمساق است و مشتی سادهها!تف به این برجام و فرجام و به تَکرار دروغسوخت ایرانم به دستِ از نفسافتادههاشهریاری را شما تقدیم دشمن کردهایدحاج قاسم را شما کشتید! آقازادهها!!این وزیران و وکیلان نارسیده میروندشهریاری فخر ایران است و فخریزادههاجادهها باز است و راه رستگاری بازترمیرسد فردا سواری تازه از این جادهها در ادامه، نغمه مستشار نظامی، از شاعران آیینی کشورمان نیز یکی از اشعار خود را قرائت کرد
بازنشر به احترام آرمیتا: گزارش همبستگی یا عجب چیزی بود چهلم ژینا در سقز
رادیو زمانه - ۶ آبان ۱۴۰۲
برگرفته از تریبون زمانه * مقدمه برای بازنشر چهارم آبان سالگرد تظاهرات اعتراضی باشکوهی بود که مردم شهر سقز در چهلم قتل حکومتی ژینا برگزار کردند؛ تجربهای منحصربهفرد از تجمیع بدنهای شورشی بهتنگآمده در زمان و مکانی واحد در چهارم آبان ۱۴۰۱ با قدرتی وصفنشدنی. این بار دیکتاتوری... حالا یە پهباد قرمساق هم تمام مدت بالا سرمون بود واسە شناسایی
قدرت بیقدرتان – همیشه یک آتشِ زیرخاکستر؟
رادیو زمانه - ۲۹ خرداد ۱۴۰۲
حسن حسام کارگاه شعر و قصه فرانکفورت و کانون فرهنگی – هنری اندیشکده فرانکفورت – ماین جمعه ۲۳ ژوئن در آستای دانشگاه گوته فرانکفورت برنامهای برای حسن حسام، شاعر و نویسنده تبعیدی مقیم فرانسه برگزار میکنند. در این برنامه هفت کتاب داستان و شعر از آثار حسن حسام که... «قرمساق با من یکی به دو میکنی؟ سه ساعته داری لاس میزنی، بدون اینکه …
حماسه ترافالگار! آقای هالو! چیکار کردی که انگشت ات کردن؟!؛ ف. م. سخن - Gooya News
گویا - ۳ خرداد ۱۴۰۲
البته انگشت کردن کار بدی ست ولی مهم انگشت کردن نیست. مهم این است که ابتدا کشف کنیم طرف چه کرده است که انگشت شده است! ببینید عزیزان! وقتی یک طرف ماجرا را می گویید، باید طرف دیگر را هم بگویید! اگر نگویید خیلی بی انصاف هستید! شاعری رفته...ی خورده که انگشت شده؟ توی عوضی می خواهی همه ی کاسه کوزه را بشکنی سر فرد انگشت کننده؟! یک کم فرهنگ داشته باش قرمساق دیوث! من خواهر مادر ت رو فلان می کنم! تو ی پاسدار آمدی از حماسه ی ترافالگار فیلم تهیه کنی بفرستی برای سپاه که یک زمانی برایش کار می کردی!
اشعاری که شاعران در سوگ شهید فخری زاده سرودند
جام جم - ۸ آذر ۱۳۹۹
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از مهر ، شهادت دکتر محسن فخری زاده از دانشمندان مهم و تأثیرگذار صنعت هستهای ایران واکنش طیفهای مختلفی از اصحاب فرهنگ را به همراه داشت. شاعران نیز حتی زودتر از سیاستمداران قلم را به دست گرفتند و پیامهای تسلیتشان از دریچه ادب... علیرضا قزوه کاسب تحریم لم دادهست بر سجادههامیخورد تا هفت پشت از لقمه آمادهها اف به این اصحاب فتنه، تف به این تکرار شومآن سلبریتی جماعت، وین مخنث مادهها دستشان با تولههای خرس در یک کاسه استمیزنم چون شیر امشب در صف وادادهها باده پنهان خوردهاند و باده پنهان میکنندنعرهاش باقیست، داد از مستی آن بادهها روزگاری شد که در موج بلا افتاده استبا گرفتاران دنیا، کار ما آزادهها آنکه از دیوار میترساند مردم را کجاست؟بازی جمعی قرمساق است و مشتی سادهها! تف به این برجام و فرجام و به تَکرار دروغسوخت ایرانم به دستِ از نفس افتادهها شهریاری را شما تقدیم دشمن کردهایدحاج قاسم را شما کشتید! آقازادهها!! این وزیران و وکیلان نارسیده میروند«شهریاری» فخر ایران است و «فخری زاده» ها جادهها باز است و راه رستگاری بازترمیرسد فردا سواری تازه از این جادهها علی محمد مؤدب سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمدغروب از جاده دردا باز اسبی بیسوار آمد بَرَد چون عشق دل، جز باختن راهی نمیماندسواران را بگو جز تاختن راهی نمیماند جراحتها به تنها جامه دیدار میدوزدبکش ما را ز خون ما چراغ لاله میسوزد بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآورخوشا در خون طپیدن، الأمان از مرگ در بستر خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی راببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را کفن خون باد مردان را و تقدیر معین بادچراغ عقل ابراهیمها در شعله روشن باد خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه استخوشا عقلی که میماند خوشا عقلی که جانکاه است ز جان تن میزند تا خون دهد بستان ایمان راکه تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را خدایا یال اسبان مدتی شد خون نمیبیندبیابانها خیابانهای ما مجنون نمیبیند خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزهکلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان راچه فخری برتر از خون، چهرةگلگون خوبان را چرا تن میزنی از عقل ای جان تشنه خون باشاگر لیلی شناسی رو به صحرا آر! مجنون باش به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفتنترس از سد و صخره عاقبت این رود خواهد رفت یکی بر ره نشسته صخرهواری تا که ره بنددشهیدی غرقه در خون بر خیال صخره میخندد اگر کشتی ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیستببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کنبه خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن بخوان تا عزم سر از گریه شبگیر برداردپدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیستگلوی زخم ما را دیگر آن گفتار سابق نیست دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون استبمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است حسن صنوبری کشتند تو را، آه، در آغوش دماوندسخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند کشتند تو را ای دژ مستحکم ایرانتا باز بر این خاک ستمدیده بتازند تو روح دماوندی و زینروست تو را کشتضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشدایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند داغ تو گران است، ولی گریه از آن است
کشتند تو را آه، در آغوش دماوند
خبرگزاری مهر - ۸ آذر ۱۳۹۹
به گزارش خبرنگار مهر، شهادت دکتر محسن فخری زاده از دانشمندان مهم و تأثیرگذار صنعت هستهای ایران واکنش طیفهای مختلفی از اصحاب فرهنگ را به همراه داشت. شاعران نیز حتی زودتر از سیاستمداران قلم را به دست گرفتند و پیامهای تسلیتشان از دریچه ادب گفتند و ضرورت انتقام را از... علیرضا قزوه کاسب تحریم لم دادهست بر سجادهها میخورد تا هفت پشت از لقمه آمادهها اف به این اصحاب فتنه، تف به این تکرار شوم آن سلبریتی جماعت، وین مخنث مادهها دستشان با تولههای خرس در یک کاسه است میزنم چون شیر امشب در صف وادادهها باده پنهان خوردهاند و باده پنهان میکنند نعرهاش باقیست، داد از مستی آن بادهها روزگاری شد که در موج بلا افتاده است با گرفتاران دنیا، کار ما آزادهها آنکه از دیوار میترساند مردم را کجاست؟ بازی جمعی قرمساق است و مشتی سادهها! تف به این برجام و فرجام و به تَکرار دروغ سوخت ایرانم به دستِ از نفس افتادهها شهریاری را شما تقدیم دشمن کردهاید حاج قاسم را شما کشتید! آقازادهها!! این وزیران و وکیلان نارسیده میروند «شهریاری» فخر ایران است و «فخری زاده» ها جادهها باز است و راه رستگاری بازتر میرسد فردا سواری تازه از این جادهها * علی محمد مؤدب سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد غروب از جاده دردا باز اسبی بیسوار آمد بَرَد چون عشق دل، جز باختن راهی نمیماند سواران را بگو جز تاختن راهی نمیماند جراحتها به تنها جامه دیدار میدوزد بکش ما را ز خون ما چراغ لاله میسوزد بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور خوشا در خون طپیدن، الأمان از مرگ در بستر خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را کفن خون باد مردان را و تقدیر معین باد چراغ عقل ابراهیمها در شعله روشن باد خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است خوشا عقلی که میماند خوشا عقلی که جانکاه است ز جان تن میزند تا خون دهد بستان ایمان را که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را خدایا یال اسبان مدتی شد خون نمیبیند بیابانها خیابانهای ما مجنون نمیبیند خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را چه فخری برتر از خون، چهرةگلگون خوبان را چرا تن میزنی از عقل ای جان تشنه خون باش اگر لیلی شناسی رو به صحرا آر! مجنون باش به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت نترس از سد و صخره عاقبت این رود خواهد رفت یکی بر ره نشسته صخرهواری تا که ره بندد شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره میخندد اگر کشتی ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کن به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن بخوان تا عزم سر از گریه شبگیر بردارد پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست گلوی زخم ما را دیگر آن گفتار سابق نیست دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است * حسن صنوبری کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند تو روح دماوندی و زینروست تو را کشت ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند داغ تو گران است، ولی گریه از آن است
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران